دل آرام



بایگانی

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود .. .



پ.ن : نمی دانم..شاید لاف دروغ باشد
من اینقدر به خودم شک دارم
که حتی دیگر عشق را هم
آن طور که در دل تو هست
-شاید-
باور ندارم..
اما میدانم بالاخره روزی
یا حتی شبی
درست وقتی که
به اسمت رسیده باشم
نجاتم می دهی
از دوری ات
که حالا
سال هاست که
بی طاقتم کرده..
و سال های عمرم را
می شمارد ..
و بی تو نمی دانم
که کدام زود تر تمام میشود
من
یا سال های زندگی ام ..

پ.ن :یا سریع الرضا ..

قسم به لحظه هایی که تمام دلیل ها
بر ضد من است ..
جز دلیل رحمت تو ..
که یرزق من یشاء بغیر حساب ..
قسم به لحظه هایی که
به بنده ات می نگری
وقتی که از خودش حتی
فرار می کند ..
بلکه جایی را بیابد
که از طوفان زندگی خلاص شود..
قسم به لحظه هایی که
دل هایمان را می بخشی ..
..
الحمدلله علی حلمه بعد علمه
الحمدلله علی عفوه بعد قدرته
الحمدلله علی طول اناته فی غضبه
و هو القادر علی ما یرید ..

پ.ن : تو که مرا می شناسی..
حتی بهتر از خودم.
من به لطف خدا
به لطف خدا خیانت نمی کنم.
هر چند تمام پنجره ها را
جهل هایم ..و غفلت هایم
پوشانده است..
اما نور تو
ضخیم تر از تمام
پرده هاست ..
بر غربت من
با تمام بزرگی ات
بتاب ..

یا نور المستوحشین فی الظلم ..

پ.ن : آیت الله بهجت (ره) وقت خداحافظی می گفتند :
انشاءالله از عمرت پشیمان نشوی ..

به خدا می ترسم..نه از مرگ
که از دست های خالی ام
و فرصت های بندگی
که یکی پس از دیگری
از دست داده ام..
لحظه های دیداری که
خواب ماندم
و به قرار نرسیدم..

خدایا به من رحم کن ..
اللهم ارزقنی توفیق طاعه..
خدایا توفیق بندگی عنایت کن
به حق لحظه های مهربانی ات . .
اللهم اغننی بحلالک عن الحرام ..
و بفضلک عن جمیع الانام

۵ نظر ۲۱ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

این را حالا برای تو می گویم
حالا که چند قدم نزدیک ترم به مرگ
از زمانی که دست های تو آرامش خاطرم بود..
این را برای تو می گویم
که بین این پیچ و تاب های خنده و اشک
و همهمه های تردید و باور
و خیال های محال و محال های حلال
یک لحظه نبود که یادت نباشم
و حتی فکر کنم که نیستی جایی درون من ..

من هنوز دلم که می گیرد
با صدای تو بیدار می شوم
و
خواب من هر چند آرام
صدای تو دل آرام تر است از آن..
و 
تمام شک های عالم را برایم می شکند..
خرد می کند تردید های اصوات مبهم را ..
که ریشخند می کنند لبخند های مرا.
..
حماسه ام باش
لابلای داستان هایی که
قهرمانش را
در همان صفحه نخست
بین سطرهای یک حادثه ی کوچک
از دست داد
..

۲۹ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

قدح چون دور ما افتد به هشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی ...



الحمدلله بجمیع محامده کلها ..
..

پ.ن :برای دلی که تو حادثه اش باشی
تمام واژه های دیگر‌ تکراری اند..
و غزلی که شوق تو سروده باشد
با هیچ شعر دیگری جبران نمی شود
...

پ.ن : 

باورت نمی شود که اینقدر دستم از 
لبخندت کوتاه است
که وقتی غریبه ای
اسم نورانی ات را برایم می خواند
تا مدتی دلم شیرین است..
گمان می کنم که نکند
آیه ای باشد از جانب تو
که بر قلب مغلوب من
فرستاده ای..

مرا سحر کن
با اسمت
که هنوز
معجزه است
..

پ.ن :
هر شب با یک فراز از دعای عزیز افتتاح
قلبم روشن می شود ..
دیشب نوبت : معتمد المومنین
بود و البته
صدای گریه ی قلب های نورانی اطرافم
..

من به لطف خدا
به لطف خدا خیانت نمی کنم..
و به حکمت و تدبیرش
اعتماد دارم..

و من اوفی بعهده من الله ...
سوره ی توبه..آیه ۱۱۱

۲۲ نظر ۲۵ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اللهم بلغنا رمضان
اللهم بلغنا رمضان
اللهم بلغنا رمضان
.
.
اللهم ارزقنی توفیق طاعة
و بعد المعصیة
و صدق النیة
و عرفان الحرمة
اللهم اغننی بحلالک عن الحرام
و بفضلک عن جمیع الانام ..
.
.
رب ادخنلی مدخل صدق
و اخرجنی مخرج صدق
و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا ..


پ.ن :
از خودم می ترسم
اما به امید تو می آیم ..
شاید باز هم جایی
دستم را بگیری ..
و تعبیر رویایم باشی
هر چند که نه
عهدی بسته ای
و نه دلی را
شکسته ای . ..

۱۴ نظر ۰۹ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۷ مرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

الهی اغننی بتدبیرک لی عن تدبیری
و باختیارک عن اختیاری..



پ.ن : فکر نکن که حالا که کمتر برای دل آرام می نویسم
حتی لحظه ای باشد که با او نباشم..
او تمام این سال ها تمام دغدغه هایم را
و تمام نجواهای دلم را 
ساکت و آرام
در خود نگه داشته و حتی
این روزها از سکوت من گلایه نمی کند..

من فهمیده ام که راه رسیدن به تو
گذشتن از من است
و از اینکه چگونه هستم و یا
چقدر دلم برایت تنگ است ..
و یا اینکه حتی بدانی چند سال است
که حتی خیال تو همراهم نیست
و من هر شب منتظرم
که دوباره آن رویای شیرین تکرار شود..
و دست های تو را بگیرم
حتی از پشت حجاب دلم
که نمی گذارد تو را آن طور که هستی
ببینم ..

عیبی ندارد..
سعدی می گوید :
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است که پاک باز باشد

به خدا ایمان دارم 
به اینکه هر لحظه می دانی که در دلم چیست
و حتی اگر حرف های دلم جاهلانه است
میدانی که به خدا ایمان دارم
و به اینکه تمام می شود روزی
تمام این کلمات
و آنچه می ماند
چهره ایست که تو اگر بخواهی
از آن روی بر نمی گردانی ..

به خدا ایمان دارم
به اینکه میدانم دغدغه های دلم را می دانی
و غصه هایم را بهتر از خودم
می شماری ..
و دلت که برایم می سوزد
برایم دلخوشی می فرستی ..
و خوب پای گریه هایم می نشینی
و بی صبری هایم را تحمل می کنی ..

از تو می خواهم که مرا
به خودت
به تو
بازگردانی ..
حتی از پشت این همه فراموشی ..
و ذکرهایی که هیچ وقت خالص نشد
محض رضای تو ..

محض رضای تو ..

۳ نظر ۰۷ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

الهی اعوذ بک من غضبک و حلول سخطک ..



پ.ن : در کشور ما هر چه سرزمین مقدس تر باشد
مین هایش پاک نشده تر است..
راز دل های ما هم همین است
باید مراقب مین هایش بود..

پ.ن : صبر بزرگ حضرت ابراهیم (علیه السلام) نه فقط
قربانی کردن پسرش بود.. بلکه این بود
که خداوند به او وعده داده بود که از نسل این پسر
پیامبر خاتم متولد می شود ..

آدم باید همیشه به خدا حسن ظن داشته باشد
حتی وقتی به دست خودش وعده ی الهی را
قربانی می کند ..

اذ قال له ربه اسلم..قال اسلمت لرب العالمین
..

پ.ن : بارها برایم  ثابت شده است که در زندگی خوبی و بدی
مطلق نیست. ..یعنی شاید خوب هایی باشد
که آدم با دست خودش بدش کند
و یا بدهایی باشد که با لطف الهی خوب شود
..
ان ربی لسمیع الدعاء..

پ.ن :خداوند در سوره ی سبا ..وقتی ماجرای آن سیل ویرانگر
را بیان میدارد..مومنین را به دو دسته تقسیم می کند..
یک دسته از مومنین بودند که گمراه نشدند..
و شکر نعمت الهی را به جای آوردند و از خداوند
درخواست احمقانه نکردند..
ولی دسته ی دیگر از «مومنین» کسانی بودند که در دلشان
نسبت به آخرت هنوز «شک» بود..
خداوند می فرماید که این ماجرا برای تمایز بین دسته ای
از «مومنین» بود که به روز جزا شک داشتند و دسته ای
که دل هایشان قوی و به یقین آراسته بود..

داشتم فکر میکردم..
اگر چنین امتحانی برای من پیش بیاید
هیچ نمی دانم که به خطا نروم ..
الا ما رحم ربی ..
هنوز یادم نرفته است
که در بحران انتخابات ،اگر دست لطف الهی نبود
من هم مثل خیلی از دوستان سابقم
به خطا می رفتم ..

الحمدلله الذی هدانا لهذا
و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله

۱۶ نظر ۱۴ تیر ۹۰ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۳ تیر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود ..



پ.ن : دارم فکر می کنم آدمی مثل من که مدام
انگار از خداوند طلبکار است! کی و کجا
حتی یک قدم در راه خدا برداشته..
یا هزینه ای داده باشد محض رضای خدا..
یا از آرزویی چشم پوشیده باشد
به خاطر محبت خدا ..

به خدا قسم آدم با دوستانش اینطور باشد
تنها می ماند ..
حالا ببین...که با خدا اینطور بوده ام..
تنهایم نگذاشته که هیچ ..
بر محبتش افزوده ..
و یزید الله الذین اهتدوا هدی .

پ.ن : خدایا ..
من در برابر جهلم .. و نادانی بی انتهایم
و فکر هایی که در دلم هست
که تو از آنها متنفری ..
و وابستگی هایی که تو خوشت نمی آید
..
و غفلت هایی که روز و شبم را در نوردیده
هیچ عذری ندارم ..

جز اینکه به اسمت امیدوارم ..
یا من یسمی بالغفور الرحیم ..

پ.ن :
بنی اسرائیل قدر نعمت خدا را نداستند
برایشان از آسمان غذا می آمد ولی
عاشق سیر و عدس و پیاز شدند
..
دستور آمد که :
اهبطوا مصر فان لکم ما سالتم..
 به این شهر بروید و با همین
عدس و پیازها خوش باشید!
که نعمت غذای آسمانی از شما گرفته شد
..
و ضربت علیهم الذلة و المسکنه
..
مهر بدبختی بر پیشانی شان زدند..
مهر نکبت ..
و باءو بغضب من الله ..
..

یک نعمتی که خدا به بندگان خاص خودش میدهد
این است که قدر نعمت خدا را میدانند
..
همین است راز دلخوشی اولیای خدا
با کمترین بهره ی این دنیا ..

اللهم ارزقنی شکر نعمتک علیّ
و زدنی فی احسانک و کرمک الیّ
..
.
.

پ.ن :فقط خدا راز این نقطه های رها شده در تاریخ را می داند
و هر کس که خدا بخواهد ..
نقطه هایی که در امتداد هم
اتفاق افتادند
و می افتند
..

ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا
و ثبت اقدامنا
و انصرنا علی القوم الکافرین..

۱۵ نظر ۰۳ تیر ۹۰ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است ..



پ.ن : به مجید می گفتم که :‌یک دل دیگر ارادتمند ماست ..
و نمی دانم که چقدر راست می گفتم ..
و چقدر باید آرزوهایم را باور کنم.
ولی خوب می دانم
تنها دست تو است
که خواب های قدیمی را
تعبیر می کند ..

پ.ن‌ : یاد مرگ دل را جلا می دهد
انگار که زنگ از فلزی بزدایی که
هوای اطراف خرابش کرده است ..
یاد اینکه نمی دانی چقدر دیگر
فرصت زندگی و عبادت الله (سبحانه و تعالی) را داری..
و می فهمی که دست ات خالی است
و لایق هیچ چیز نیستی . ..
و هیچ اندوخته ای جز امید به اسم خدا نداری..

پ.ن :‌خدایا دل خوشی ام را نزدیکی به خودت قرار بده ..
و
با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
...

یا من اسمه دواء . .
و ذکره شفاء
و طاعته غنا
ارحم من راسه الرجاء
و سلاحه البکاء ..
.

۱۰ نظر ۲۳ خرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی..



پ.ن : خمینی جان قسم بر روح پاک ات
که هرگز بر نمی گردم ز راهت ..

پ.ن : میدانی..اطاعت از امام خمینی هم آسان نبود
کمی نگاهت از آسمان منحرف می شد
دیگر حرف امام را نمی فهمیدی..
خدا می داند که امام مظلوم ترین حاکم بود ..
و حالا تمام مظلومیت امام
در خلف صالحش
امام خامنه ای (سلم الله نفسه) جمع شده ..

گاهی من اینجا از اینهمه مصیبت که می رود
اما حتی به اندازه ی آه از امام خامنه ای
شکوه نمی شنوم ..گریه ام می گیرد.
..
اللهم احفظ قائدنا
.. 

۱۳ نظر ۱۴ خرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بابی العطشان حتی قضا ..



پ.ن : یادم بماند که نماز عصر امروز را با گریه خواندم
..
.  

پ.ن : چه تان شده است؟
چرا اینقدر دهان هایتان هار و سمی است؟
چرا بر سر دنیا وحشی شده اید..
مگر خدا نگفته بود که
و لا تنسوا الفضل بینکم؟

این بود سرنوشت هزار و چهارصد سال درد شیعه؟
اینطور می خواستید پرچم را به دست صاحبش بدهید؟

به خدا اسلام آمریکایی شرف دارد به اسلام ایرانی شما
..

پ.ن : دلم شکسته است فدای سرت ..

به خدا قول داده ام
که تا آخرین لحظه
سرباز تو باشم

قل ان کنتم تحبون الله
فاتبعونی
یحببکم الله
و یغفرلکم ذنوبکم
..

من به خدا قول داده ام
که ولی مظلومش را
بین همهمه ی این گرگ ها
رها نکنم ..
بین این دهان های سمی ..
که با هر نفس
شیطان را زوزه می کشند
..

پ.ن :
 ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا
و هب لنا من لدنک رحمه
انک انت الوهاب ..
انک انت الوهاب ..
..

۵ نظر ۱۱ خرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۰