دل آرام



بایگانی

۳۹ مطلب در فروردين ۱۳۸۴ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
*پاسخ سخت سیم به تقاطع کلاغ ها..
کلاغ ها می ترسند از خوابی که هرگز
نمی بینند، بپرند!
-----------------------------------------------
*عدالت بر سه نوع است:
نبوی-علوی-مهدوی
و این بار هرگز بیعتی برداشته نخواهد شد..
حتی امروز!


* واقعا ای کاش ما هم روزی به دنیا می آمدیم!
۵ نظر ۲۳ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

لحظات تلخ امروز هرگز فراموشم نمی شود.
برای اولین بار در زندگی احساس اکید ناامیدی کردم..
«نادیده گرفتن دیگران».. «احمق فرض کردن دوستان» و ...
همه شاید لجاجت سایه ی من است!
اما گاهی گمان میکنم این بازی کلمات «سُمعه»* و یا
«فرار از روبرو!» با خیالی خام و زیرکانه است...


*سمعه در اصطلاح اهل فقه ریا در شنیدن است

                                           
                               


۲ نظر ۲۳ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

غمگین تر از آنم که بخواهم سخنی در مشت گیرم تنها می توانم گفت:

«ولا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا..»

۰ نظر ۲۲ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
درخت اگر که تو باشی،دل از تبر ببری
چه می شود که مرا ،با خودت سفر ببری؟
۱ نظر ۲۲ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
۲ نظر ۲۱ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ


۰ نظر ۲۱ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
۱ نظر ۲۰ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
گوشه‌گیری کردم از آوازهای رنگرنگ
زخمه‌ها بر ساز دل از دست بیدادم رسید

قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی،
کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید

شب خرابم کرد اما چشم‌های روشنت
باردیگر هم به داد ظلمت‌آبادم رسید

سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسیدم

هیچ کس داد من از فریاد جان‌فرسا نداد
«عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید»

                                                                                  سید حسن حسینی
۱ نظر ۲۰ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۹ فروردين ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
-نیم سکته های مغزی بلاگ اسکای هم دیگر چندان نا خوشایند نیست....

-تازگیها..مثل نفرین کلاغم نیستی!

-نمی دانم ولی....
«ما نبودیم و تقاضامان نبود
  لطف تو نا گفته ی ما می سرود...»

-چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را !

-به prince:

یاد این مصراع از عماد فقیه کرمانی که:

ما خاک را به نیم نظر کیمیا کنیم


 و پاسخ طعن آلود حافظ  افتادم که:


آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند


- در من همیشه یک نفر از من مسافر است


                                                                              you can eradicate me

۱ نظر ۱۹ فروردين ۸۴ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۸۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ
خداحافظ ای خواهر بی دلیل رفتن ها، خداحافظ
۴ نظر ۱۰ فروردين ۸۴ ، ۲۳:۳۰