دل آرام



بایگانی

۳۰ مطلب در مرداد ۱۳۸۴ ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست...

پ.ن ۱: در نظرات آمده بود:
بی خیال . جنگ خیلی وقته که تموم شده رفیق ...
-گمان می کنم سکوت بهترین پاسخ باشد
اما به عنوان یک نکته ی نغز دوستانه می گویم:

اسفندیار مغموم، هر چه دید از چشم خودش دید!

پ.ن ۲: دوستی با تاب فروان و نصیحت گونه
 از « کهنه زدایی» می گفت...از تصفیه ی فساد!
گفتم شاید این چند بیت مراد دلش نباشد
از این رو می نویسم!
ای دل اندوهگین شادنمایی مکن!
حیله نشاید تو را کار ریایی مکن!
گر که تو خود مانده یی در شب تاریک جهل
مردم گمگشته را راهنمایی مکن!
این همه ترفند چیست ؟ راست بگو مرد باش!
پنبه ی خود را بزن فکر خدایی مکن!
آینه ی شعر را تاب غبار تو نیست 
 دفتر خود را بشوی کهنه زدایی مکن!

پ.ن۳:
من اسمش را می گذارم همان « به رنگ ارغوان..»
یا «زخم کبود..»
اما احساس می کنم:
کسی تمام ایدئولوژی هایم را در یقه ام تُف کرده است!

۱ نظر ۱۹ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

کم است این همه دلواپسی ٬کم است..
لابه لای این همه کنایه گاهی گم میشوم
و نمی دانم چرا دیگر علاقه ای به پاسخ ندارم
شما هستید و جای خالی ِ بعد از من‌ غریب..
مسیحای من!
دیگر این سربازان شجاع و مغرور توان جنگ ندارند
و تاب ملامت های من را !
مسیحای من!
حالا که آخر جنگ است...
ترجیح می دهم
مثل یک فرمانده ی دل سرد بمیرم!
چراغ های جنگل را خاموش کنید
بگذار باران ببارد بر این چشم های رو به خاک
مرگ نزدیک به انتهای ترس است..
و ترس تظاهر به جاودانگی!
آی دانش آموزان کلاس پنجم!
اگر میتوانید
جای خالی  آخر سوال چهارم را پر کنید!

۵ نظر ۱۸ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من از رندی نخواهم کرد توبه

ولو آذَیتنی بالهجر و الحَجر


۲ نظر ۱۷ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گناه آفتاب چیست؟ اگر ما شب را خوب نخوابیده باشیم!


پ.ن۱: در زمانه ی ما از درخت نگفتن جنایت است!

پ.ن۲: باور کن که گاهی می نشینم و به همین دانه های نورانی ِ پی در پی
 نسبت فضیلت میدهم!..تمام روز دل خوشی ام میشود!
یسبح لله ما فی السماوات وما فی الارض له الملک وله الحمد
 وهو علی کل شیء قدیر.
 هو الذی خلقکم فمنکم کافر ومنکم مومن
والله بما تعملون بصیر 
خلق السماوات والارض بالحق وصورکم فاحسن صورکم
والیه المصیر...

پ.ن۳: از دست غیبت تو شکایت نمی کنم
                                        تا نیست غیبتی نبوَد لذت حضور
         گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد

                     «ما را غم نگار بوَد مایه ی سرور..»

۷ نظر ۱۷ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بیستون ِ عمر را جز قامت خم، تیشه نیست....
۵ نظر ۱۶ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۴ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

هر که ما را یاد کرد ایزد مر او را یار باد
                                               
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
                                               
هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد...

 

۱۱ نظر ۱۴ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است.

حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود:

من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.

و به آنان گفتم:سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز  زیوری نیست به اندام کلنگ.

در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.
                                                         سهراب سپهری

۲ نظر ۱۳ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
شرمنده ام ولی:
  
گاویست در آسمان و نامش پروین!
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین!

پ.ن ۱:رستگاری در یک ربع به هشت!
پ.ن۲:
انتخاب بین فوکر و بویینگ
تصمیم دشواری است بین
سالم نشستن یا سالم پریدن!

۳ نظر ۱۳ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به روی پل رسید و اندکی رفت و توقف کرد
                                                     نگاهی کرد از آن بالا به اشباح خیابانی

دو دستش را گرفت از نرده و غرق خیابان شد
                                             ز اشکال مزخرف خسته ،چشمش پر ز حیرانی

«چه آرام و چه سرد است آسمان - این مرگ دور از دست -
                                                   فقط یک لکه ابر آن گوشه مشغول پریشانی»

اگر آن ابر را هم باد می‌شد با خودش...خندید

                        چه می‌گویی تو که حتی غم خود را نمی‌دانی؟!

  
۵ نظر ۱۲ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
من خسته و گیج خوابم ، ای دوست!
۵ نظر ۱۱ مرداد ۸۴ ، ۰۰:۳۰