دل آرام



بایگانی

۲۳ مطلب در آذر ۱۳۸۴ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

« چه زجری میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار ست. »

پ.ن:و زمزمهء این عبارت در پس واژه های تو!!

۵ نظر ۱۷ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

جهان برایم دیگر معنایی نداشت و من ، دلیر و مغرور و بی نیاز!

اما نه از دلیری و غرور و استغنا بلکه از : «نداشتن» و «نخواستن» .

 زندگی کوچکتر از آن است که مرا برنجاند!  و زشت تر  از آنکه دلم بر آن بلرزد!..

دکتر علی شریعتی

 

 

۵ نظر ۱۶ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

انا کفیناک المستهزئین

ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون

فسبح بحمد ربک وکن من الساجدین

واعبد ربک حتی یاتیک الیقین

پ.ن: بیدلی در همه احوال...

پ.ن: یه قطره آرزو...

۱ نظر ۱۴ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
اینجا زمستان

صد درجه زیر کفر است

و ما ...آسمان... آسمان

گرسنه ...

و ...خسته

ای عشق

 من با تمامی برفها و بادها و گرگها

شعر سروده‌ام....

 

پ.ن: خطر ریزش کوه...

۱ نظر ۱۴ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم...

 

۴ نظر ۱۳ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

در کلبه ی ما رونق اگر نیست ، صفا نیست، وفا هست

۴ نظر ۱۲ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۱ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا
و علی الله فلیتوکل المومنون


پ.ن: دلم برای گلادیاتور پیر می سوزد!
هنوز هم گمان میکند دانش و تجربه جای نشاط جوانی را می گیرد!
هر چه میگذرد تلخی شکست ها برایش بیشتر می شود ،
و به همان اندازه ، راحت تر در آغوششان می گیرد..صمیمی تر!
و تذل من تشا..ء

پ.ن: کم رو ، کم حوصله ، بداخلاق و ..طبل تو خالی!
چیزی که فراوان باشد ارزشش دیده نمی شود!
شبیه قصه های آریوبرزن بچه گی!
و مثل تمام از خود گذشتگی های پنهان...تنها..ا.ا.ا
بر سنگ گور من بنوسید:

یک جنگجو که نجنگید ، اما شکست خورد...
                                   اما شکست خورد
                                      اما شکست خورد ..

۴ نظر ۱۱ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۸ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
خداحافظ
خداحافظ پرده نشین محفوظ گریه ها
خداحافظ عزیز بوسه های معصوم هفت سالگی
خداحافظ گلم، خوبم، خواهرم
خلاصه ی هر چه همین هوای همیشه ی عصمت
خداحافظ ای خواهر بی دلیل رفتن ها، خداحافظ.........
۶ نظر ۰۸ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۷ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

روزگاریست که سودای تو در سر دارم... 

پ.ن: مگرم سر برود تا برود سودایی!

پ.ن ۲ : یادتون باشه هیچ وقت در کنفرانسی که تو داهات برگزار میشه
 مقاله ندید!...چند دهم درصد هم که شده ، احتمال بدهید
تمام اعضای کنگره از نیروهای بومی باشند.
اگر مقاله می دهید هم حتما یه بخش رو اختصاص بدید به
مزایای ریکاوری کود انسانی!

اینطوری احتمال اینکه مقاله تون پوستر بشه کمتره!

۹ نظر ۰۷ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۶ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

آفتاب را از تو دریغ خواهم داشت
تا خرده خرده بشکافی اش، واز آن هزاران ستاره بسازی!
ماه را نیز از تو پنهان خواهم داشت
تا به خاطر کوه نور، دریای مروارید را انکار کنی!
ستاره ها را نشانت نمیدهم
تا بگویی خوشا شب های بی مهتاب!

آسمان را به تو می بخشم
تا ندانی که چه باید کرد...

پ.ن : من از اوون آسمونه آبی می خوام...!

پ.ن: خوشحالی شما! مرا بیشتر شاد می کند!
این آرزوها از ما گذشته است...
منتظرم تو هم انسان شوی و روزی بگویی:خوشا شب های بی مهتاب!

۳ نظر ۰۶ آذر ۸۴ ، ۰۰:۳۰