دل آرام



بایگانی

۲۰ مطلب در بهمن ۱۳۸۵ ثبت شده است

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

دلم تنگ شده برای آن روزها که
با همین نوای ساده ی «خانه بر دوش»
در دلم آشوب میشد !




پ.ن :‌ شاعر در یک فرازعرفانی می فرمایند :

اگه درمون اگه دردم خدایا
اگه نامرد اگه مردم خدایا
فقط یک لحظه غافل بودم از عشق
نفهمیدم، غلط کردم خدایا !

۱۴ نظر ۱۳ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گاهی میروم و نوشته های سال پیش را می خوانم
بعضی شان رو دوست دارم بعضی را نه...

اما بعضی حرف های گذشته را پس می گیرم!
جایی نوشته بودم :
آرزویی برایم نمانده...

نه !
حالا که فکر می کنم
خیلی آرزو دارم !

۱۲ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ


مرا تا قیامت دلی پر خون ...



یا ابتاه! من ذاالذی خضّبک بدمائک؟

یا ابتاه! من ذاالّذی قطع وریدک؟

یا ابتاه! من ذالّذی أیتمنی علی صغر سنی؟

یا ابتاه! یا لیتنی لک الفداء...

یا ابتاه! یالیتنی توسدتُ التّراب و لا أری شیبتک مخصباً بالدماء...

۳ نظر ۱۱ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ



مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت

به تماشای تو آشوب قیامت برخاست...

السلام على الشیب الخضیب،
السلام على الخد التریب ،
السلام على البدن السلیب ،
السلام على الشغر المقروع بالقضیب ،
السلام على الرأس المرفوع

السلام علی الحسین(ع)...



از دیشب تا امروز هر بار که آمدم مقتل را
با شهادت امام (ع) و احوال و سخنان حضرت زینب (س) ادامه دهم
نشد...

گریه نمی دهد امان ...

۱۰ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ



نوحه سر کن آسمان ، این داغ ، داغ دیگری است !

السلام علیک یا ابالفضل العباس !



«شگفتی نگر!
همیشه رود به سمت دریا رفته و اینبار
دریاست که به سمت رودخانه روان است! »

دل آسمان از دستان تو طراوت می گیرد ، برادر!
زخم هر شقایق
- تا آخر تاریخ-
از لبخند لب های توست..

دل کودکان این قافله امیدوار به دستان تو بوده و هست !
و کودکان این قافله هنوز به امید بازگشت تو
در خیمه های آتشین در خواب می روند
و  تا همیشه ی تاریخ 
به یاد دست های تو آرام می گیرند

 «تو آن راز رشیدی
که روزی فرات بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده افشا شدی

و
باد تو را
با مشام خیمه گاه در میان نهاد

و انتظار در بهت کودکانه ی حرم
طولانی شد!

به گونه ی ماه نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادری ات
با جبل النور
چون آیه های جهاد ، محکم !‌ »

-------------
من گمان می کنم
رمزی در نام عباس (ع) نهفته است
که  دنیا سال های سال در دل خود نگاه داشته ...


رمزی در نام عباس(ع) نهفته است
که کودکان این قافله ی غریب تاریخ
این تشنگان منتظر
هنوز به لبخندهای عباس (ع) امید دارند !

رمزی در نام عباس (ع) نهفته است که با آن
 تمام فرشتگان هنوز برای کودکان حرم قصه می گویند

من گمان می کنم
رمزی در نام عباس (ع) نهفته است که با آن
تمام خواب های معصومانه ی کودکان این کاروان مظلوم
تعبیر می شود!

...

۴ نظر ۰۹ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ



ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم...*



و الله ما رایت مکثورا قط قد قتل ولده و اهل بیته
اربط جاشا منه ، و ان الرجال لتشد علیه فیشد
علیها بسیفته فتنکشف عنه انکشاف
المعزی اذا شد فیه الذئب
و لقد کان یحمل فیهم و قد تکلمو ثلاثین الفا
فینهزمون بین یدیه کانهم الجراد المنتشر
ثم یرجع الی الی مرکزه و هو یقول :

« لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»

راوی می گوید :

هرگز فردی را در محاصره ی دشمن در جنگ ندیدم
که با آنکه فرزندان و اهل بیتش را کشته اند مانند حسین (ع)
محکم و استوار بجنگد !
و هرگاه سربازان به وی هجوم می آوردند او نیز به سمت
آنان یورش می برد
و آنان مانند گله ای گرگ زده می شدند!
در هنگام جنگ با آنکه سی هزار تن بیشتر بودند
مانند ملخ از حسین (ع) می گریختند
سپس امام به وسط لشکر  دشمن بازمیگشت
و می فرمود :

« لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»

پ.ن : درد دل زیاد است
چه کنم محرم است و از خود گفتن حرام!
---
قصدم از نوشتن اینها استناد به موثق ترین سند حادثه ی کربلا
یعنی لهوف نوشته ی ابن طاووس است.
 بد نیست حرف های خرافی و غلط را از دل حوادث
بیرون بیاوریم و بیشتر تعمق کنیم...
آیت الله امجد می گفتند :
بهترین روضه برای ابا عبدالله (ع) ذکر دقیق حادثه ی کربلاست...

اما هیچ وقت مقتل را تا اینجا بیشتر نمی خواند
می گفت :دلم طاقتش را ندارد!!!

* این شعر بسیار زیبا را از وحید برای اولین بار شنیدم
یادم می آید می گفت که دکتر سهراب پور برایشان خوانده است...

۰۶ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ



دیروز اگر رو به قتال آوردیم
در پاسخ تو
زبان لال آوردیم

امروز ،

به خیمه گاه آن دعوت ناب
صد علقمه
لبیک زلال آوردیم

سید حسن حسینی

مجموعه تاملات شخصی- گردآوری شده در «طلسم سنگ»



و اشتد العطش

و تشنگی در قافله ی کربلا افزون گشت...

فرکب المسناة یرید الفرات
و العباس اخوه بین یدیه

امام به سوی فرات سوار بر اسب حرکت کردند
در حالی که حضرت عباس (ع) ایشان را همراهی می کردند

فاعترضتهما خیل ابن سعد

سواران ابن سعد
جلوی ایشان را گرفتند 

فرمی الرجال من بنی دارم الحسین بسهم
فأثبته فی حنکه الشریف
فانتزع السهم  و بسط یده تحت حنکه
حتی امتلأت  راحتاه من الدم
ثم رمی به و قال :
« الهم انی اشکو الیک ما یفعل بابن بنت نبیک »

یکی از لشکریان از دسته ی بنی دارم
تیری به سمت امام حسین (ع) پرتاب کرد
تیر به چانه ی امام اصابت کرد...
امام تیر را با دست بیرون کشیدند
و دستان آغشته به خون خود را بر آسمان بلند کردند و گفتند:
خدایا‌‌ !
از آنچه بر پسر دختر پیامبرت گذشت بر تو شکایت می برم...
...
ثم اقتطعو العباس عنه
و احاطوا به من کل جانب و مکان
حتی قتلوه قدس الله روحه...

با یورش لشکریان ابن سعدحضرت عباس (ع) 
از امام حسین (ع) جدا افتاد و
آن ها از هر سو ایشان را محاصره کردند
تا اینکه ایشان را به شهادت رساندند

احق الناس این یبکی علیه
فتی ابکی الحسین بکربلاء
اخوه و ابن الولده علی
ابوالفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا یثنیه شی ء
و جاد له علی عطش بماء

راوی می گوید :
آنکه از یاران و اهل بیت امام بر گریستن از همه سزاوارتر است
جوانی است که نامش ابالفضل است
و او کسی است که با شهادتش حسین (ع) گریست.
او کسی است که برادر امام و پسر حضرت علی (ع) است
و او کسی است که حسین (ع) را تا لحظه ی آخر یاری و برادری کرد
و هیچ لحظه از او غافل نبود
و حتی وقتی به آب رسید با وجود تشنگی زیاد
از نوشیدن آب چشم پوشید...

--------------

پ.ن :
به قول سید : کمتر دست هایی از این دست
پیدا می شوند!
---
باز این چه شورش است که در خلق آدم است...

۰۴ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ



به قول سید حسن حسینی :

روزت بخیر!
پنجره ی من!

***

لعل  ِ سیراب‌‌ ِ به خون تشنه
لب یار من است
و ز پی ِ دیدن او دادن جان
کار من است

شرم از آن چشم سیه بادش و
مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و
در انکار من است

ساروان رخت به دروازه مبر
کان سر کوی
شاهراهیست که منزلگه دلدار من است

بنده ی طالع خویشم که در این
قحط‌ ِ وفا
عشق آن لولی سرمست
خریدار من است!

شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
نرگس او که طبیب دل بیمار من است

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است!



و انما زینب اخته (س)
اخرجت الصبی و قالت :
« یا اخی !
هذا ولدک له ثلاثة  ایام ما ذاف الماء
فاطلب له شربة ماء »

حضرت زینب (س) علی اصغر را از خیمه گاه بیرون آورد
و خطاب به حسین (ع) گفت :

برادر جان !
این فرزند تو است
سه روز است که آبی ننوشیده
برایش جرعه آبی در خواست کن

فاخذه علی یده و قال :
« یا قوم قد قتلتم شیعتی و اهل بیتی
و قد بقی هذا الطفل یتلظی عطشا
فاسقوه شربة من الماء »

امام حسین (ع) فرزندش را به روی دست گرفت
و گفت :
ای مردم!
شما یاران و اهل بیت مرا کشتید
فقط این کودک باقی مانده است که
اکنون تشنگی جگرش را می سوزاند
او را با جرعه ای آب سیراب کنید

فرماه حرملة بن الکاهل الاسدی بسهم
فوقع فی نهره فذبحه
فقال لزینب « خذیه!»

در آن هنگام حرمله بن الکاهل الاسدی تیری به
سوی علی اصغر پرتاب کرد
و گلویش را پاره کرد و بدنش غرق خون شد
به زینب (س) فرمودند: بگیرش!

ثم تلقی الدم بکفیة حتی امتلأتا
ورمی بالدم نحو السماء و قال :
« هون علی ما نزل بی
انه بعین الله »

امام دستشان را که از خون علی اصغر
آغشته بود به سوی آسمان بردند و فرمودند :
آنچه بر سرم آورده اند
برایم قابل تحمل است
زیرا که در پیش چشم خداوند بود

۹ نظر ۰۳ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ



قدر عشقت را ندانستم ، شدم مشغول خویش...



السلام علیک یا ابا عبدالله...
مهمونات دارن میان آقا!

اما من ...

السلام علیک یابن امیر المومنین
و بن سید الوصیین
السلام علیک یابن فاطمة
سیدة نسا‌ء العالمین

السلام عیک یا ثار الله
و بن ثاره...

خدایا !
چقدر دلم دل های پاک آدم های بی ادعای خالصی رو می خواد
که از تاریکی صدای گریه هاشون دلم رو می لرزاند
چقدر دلم اون صدای بغض آلود رو ...
خدایا!
اوون شبها که وقتی آقای فاطمی نیا می گفت :‌
السلام علیک یابن فاطمة الزهراء (س)
و سکوت می کرد و شب آنقدر سنگین می شد
که کسی نبود که اشک نریزد
...

آی خدا...مگر این گریه تمام می شود!

و نادی :‌
هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله
امام فرمودند :
آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟
هل من موحد یخاف الله فینا
آیا دل پارسا و یکتاپرستی هست که از خدا
بر آنچه به ما رفته بترسد!؟
هل من مغیث یرجو الله باغثتنا ؟
آیا فریادرسی هست که به یاری ما بیاید؟
هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا
آیا یاوری هست که به خاطر خدا بر ما کمک رساند؟

۰۲ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۸۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ


فلما لم یبق معه الا اهل بیته ، خرج علی بن الحسین (ع)
و کان اصبح الناس وجها و احسنهم خلقا -فاستاذن اباه فی القتال
فاذن له 

زمانیکه کسی جز اهل بیتش با او (حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ) نماند
علی اکبر (ع) از پدر بزرگش اجازه گرفت و حضرت به او اجازه فرمودند.

ثم قال :‌ « اللهم اشهد ، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس
خَلقا و خُلقا و منطقا برسولک (ص) و کنا اذا اشتقانا الی نبیک نظرنا الیه»

حضرت فرموند : پروردگارا !
گواه باش که فرزندی به سوی آنان می رود که از همه مردم
چه از نظر سیما و چه از نظر اخلاق و سخن گفتن به پیامبرت شبیه تر است
و ما هرگاه مشتاق دیدن پیامبرت بودیم به او نگاه می کردیم!

...

ثم رجع الی ابیه و قال : یا ابة ، العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنی
فهل الی شربة من ماء السبیل؟

علی اکبر (ع) به سوی پدر آمد و گفت :‌ پدر جان !
تشنگی مرا هلاک کرده است 
و سنگینی سلاح توانم را بریده است
آیا جرعه ای آب هست؟

فبکی الحسین (ع) و قال :‌ و اغوثاه یا بنی
من این اتی بالماء
قاتل قلیلا فما سرع ما تلقی جدک محمّد (ص)
فیسقیک بکاسة الا و فی شریة لا تظما بعدها

 حسین (ع) گریست و پاسخ داد : 
فرزندم!
آب از کجا بیاورم
کمی بجنگ
بزودی جدت پیامبر (ص) را دیدار خواهی کرد و 
او تو را جامی خواهد داد که هرگز تشنه نخواهی گشت

فرجع الی موقف النزال و قاتل اعظم القتال
فرماه منقذ بن مرة العبدی بسهم
فصرعه
فنادی :‌ یا ابتاه
علیک منی السلام !
هذا جدی یقراک السلام!
و یقول :‌ عجل القدوم علینا
ثم شهق شهقة فمات

علی اکبر (ع) بازگشت به سوی جنگ و بزرگترین جنگ را کرد
سپس -منقذ بن مره عبدی- تیری به سوی او انداخت
و او را بر زمین افکند
علی اکبر فریاد زد :‌
پدر جان !
درود و سلام من بر تو باد!
اکنون جدم -پیامبر (ص)- به تو سلام می رساند 
و می گوید :
فرزندم حسین ! زودتر به نزد ما بیا!
سپس فریادی زد و شهید شد.

فجاء الحسین (ع) حتی وقف علیه و وضع خده و قال :
قتل الله قوما قتلوک !
ما اجراهم علی الله و علی انتهاک حرمة رسول الله
علی الدنیا بعدک العفاء!

حسین (ع) بر بالین فرزندش آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت :
خداوند بکشد آنها که تو را کشتند
چقدر در مقابل خدا و شکستن حرمت پیامبر خدا گستاخی کردند
بعد از تو خاک بر سر دنیا !


-------------------------------

پ.ن : سید ابن طاووس شاید دقیق ترین مقتل را در مورد حادثه ی کربلا نوشته.
برای دهه ی محرم قسمتی از آن را انشاءالله اینجا خواهم نوشت به قصد ذکر مصیبت برای خودم ،
که اینجا از نفس های پاک و روشن شیعیانش به دورم !
از تمام دل های پاک و قلب های منتظر  و عاشق امام دوستان پیشاپیش معذرت دارم.
اگر هم کسی متن اصلی کتاب را دارد اشتباهات بنده را اصلاح کند. با تشکر

۰۱ بهمن ۸۵ ، ۰۰:۳۰