دل آرام



بایگانی

۳۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۵ ثبت شده است

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
گفتـم نگـرم روی تــو
گفتــا بــه قیــامـت!
گفتم روم از کــوی تــو
گفتــا بــه سلامت!
گفتم چه خوش از کار جهان؟
 گفت غم عشق
 گفتم چــه بــود حـاصل آن ؟
 گفت ندامت!
دامــن ز کفــم می کشی و می روی امــروز
دست مــن و دامـــان تـــو فــردای قیامت!
۱۴ نظر ۰۹ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟
ساقیا! جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت:
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی!

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی!

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی..

 

این روزها پر از شادی ام!
پر از اطمینان!
سرشار از تمام کسانی که دوستشان داشته ام!
غرق در ذکر لطیفی که در وجودم غوطه می خورد!

این روزها صدای همین باران که به صورتت* می خورد
نوازشم می کند...
مثل همان باد های سر به زیر و مطمئن!
مثل همان غرّش سرکش ابرهای رام نشدنی...
وای خدای من !
چه کیفی دارد!
*شما نمی فهمید
!

 

پ.ن : می گفت:
اگر روزی رخصت دیدارش بیابی
به او چه خواهی گفت؟

کمی فکر کردم...
هیچ نخواهم گفت.
فقط می شنوم! 

پ.ن:  به یکی از این بر و بچه های گل هسته ای
می گفتم:

این ماجرای غنی سازی ایران همه رو (منجمله خودمون رو!)
به ترس انداخته...
آخه از قدیم گفتن:
تفنگ سر پر یه نفر رو می ترسونه...
اما تفنگ خالی ۲ نفر رو!

۶ نظر ۰۸ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

گلبن عشق می دمد ، ساقی گلعذار کو ؟
باد  بهار می وزد  ، باده ی خوش گوار کو ؟
هر گل نو ز گلرخی یاد همی دهد ولی
گوش سخن شنو کجا ؟ دیده ی اعتبار کو؟

۷ نظر ۰۷ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
              می گویمت دعا و ثنا می فرستمت

  السلام علیک حین تقوم...

پ.ن : به قول سعدی :‌
ما را وجود نیست...بیا تا دعا کنیم!

پ.ن : هنوز آن شمع می تابد
هنوزش اشک می ریزد...(نیما)

پ.ن : اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا...

پ.ن : به قول بیدل :
یارب مکن به بار دگر امتحان ما
برداشتیم پیش تو دست دعا بس است...

پ.ن :‌ فقط برای من جا نبود..فقط برای من ...

پ.ن : ۸۸ !

پ.ن : اینکه متن نوشته های اینجا
با متن کامنت های نویسنده اش فرق دارد
نکته ی روشنی است اما ذکرش هوشمندانه بود...
گاهی فکر میکنم که این متن اصلی
باطن خود آدمی است و دنیای درون است و این نظرات ،
دنیای بیرون.و تفاوت از همین جا نشات می گیرد.
...

۷ نظر ۰۶ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

مرا در حلقه ی مستان کشیدی...

پ.ن :به جامی پرده ها را بر دریدی...

۰۵ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
من بی​کار(!)  گرفتار هوای دل خویش
این تویی با من و غوغای رقیبان از پس
وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش!
عاشقان را نتوان گفت که بازآی از مهر
کافران را نتوان گفت که برگرد از کیش
ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند!
من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش!

پ.ن :
وقتی در این روزهای شلوغ
و فرصت بسیار کم
 به سختی  آب دهانت را  قورت می دهی!

خیلی زور دارد که به خاطر ۲۰ دقیقه  اتلاف وقت...

ما اصولا یک ایرادی داریم.
وقتی به یکی صادقانه  و خالصانه می گویی:
آقا!
این رفتارت اشتباه است...
احتمالا برمیگردد و می گوید:
پس یعنی تو همه ی رفتارهایت درست است!!

ساختار=اصول اولیه!!!

رنجور، اما صمیمی ، دلخسته، اماشکیبا...

پ.ن :‌ احتمالا این نماز جماعتی که استقلالی ها
خوانده اند - نماز میت پرسپولیس- بوده است...
چون نماز میت هم وضو نمی خواد و هم میشه جماعت خوند.
و گرنه نماز مستحبی که...

۱۲ نظر ۰۴ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

حاجت مشاطه نیست ، روی دل آرام را...

۰۳ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

اما من
دل به شما سپرده ام
به آفتابی که از خاکتان بر گرفت!
و به صولت صدایی صاف
که پیشانی شما را در جبهه ها
طواف کرد.
دل به شما سپرده ام
و به غزلی ازلی
که به جانتان جلای جاودانه اعطا کرد.

دریا
کرانه تا کرانه
 میزبان شماست
و
آسمان
خونبهای لبخندی
که مرگ از لبانتان چید!

-سید حسن حسینی-

 

پ.ن :‌ و چه به جاست این آوای سید که :

تبرّی می جوییم
از سنگ جاهلی
که نرخ مروارید محمدی را شکست!
و از پولادی
که در کوفه
برج آفتاب را به دو شق کرد!
و در عاشورا
 بوسه گاه نبی را
درنوردید...

پ.ن : و چه دل انگیز است این نوای مناجات آسمانیان و آفتاب و زمین...

۱۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می​کند شب همه شب دعای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می​کشم از برای تو

دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت می​شکند گدای تو

خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش می​زنم از جهت رضای تو

شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو...


پ.ن :  در پناه حق!

۲ نظر ۰۲ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

 بسم الله الرحمن الرحیم
کهیعص . ذکر رحمة ربک عبده زکریا
 اذ نادی ربه نداء خفیا
 قال رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا
ولم اکن بدعائک رب شقیا
 وانی خفت الموالی من ورائی وکانت امراتی عاقرا
فهب لی من لدنک ولیا
 یرثنی ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا
 یا زکریا انا نبشرک بغلام
 اسمه یحیی لم نجعل له من قبل سمیا...

 


پ.ن: به نظر من معرکه بود.
-یک تکه نان- را می گویم.
یا رفیق من لا رفیق له!
چیزی بیش از یک شروع تاریخی!
فیلم با یک قطعه ی دل انگیز از آیات سوره ی مریم
تمام میشود...
این دوست باصفای ما باعث می شود
تمام اطرفیانمان در سینما مبهوت صدای گریه ی او شوند.
و ما نیز...


پ.ن: راستی اسمش صدرا بود!
همین دوستم را می گویم
می گفت در بخش صادرات سنگ فعالیت می کند.
بعدا فهمیدم که در سازمان دفاع از حقوق ملت فلسطین
عضویت دارد!!*

-امشب توفیق دیدار خصوصی با شهدای گمنام دانشگاه حاصل شد...
وقتی طنین تنهایی این قطعه از دعای کمیل
که- اللهم واسالک سوال من اشتدت
 فاقته و انزل بک عند الشدائد حاجته
وعظم فیما عندک رغبته ...
با نوای این دل همراه شد ،
دیگر طاقتی نمانده بود...غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا!


 

*یاد این جمله حاج آقا امجد افتادم که :

برادرم!
تظاهرات را بی خیال . صمیمیت رو بچسب!

... باید آدمها را از نو بشناسیم...نه از تظاهراتشان!

۳۳ نظر ۰۱ ارديبهشت ۸۵ ، ۰۱:۳۰