دل آرام



بایگانی

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۸۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

سخنی بگوی با من ، که چنان اسیر عشقم...

پ.ن :‌ هدف از زندگی غرق شدن در طراوت نگاهی است
که مهربانی آن هرگز کهنه نمی شود...

۶ نظر ۲۰ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

لقد ابتغوا الفتنة من قبل وقلبوا لک الامور
حتی جاء الحق وظهر امر الله وهم کارهون .
ومنهم من یقول ائذن لی ولا تفتنی الا فی الفتنة
سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکافرین
ان تصبک حسنة تسوهم وان تصبک مصیبة
یقولوا قد اخذنا امرنا من قبل ویتولوا وهم فرحون
قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا
هو مولانا وعلی الله فلیتوکل المومنون
قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین
ونحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده
او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون


سوره ی توبه-آیات ۴۸ تا ۵۲



پ.ن : حسرت آنکه از شما آدم های کوچک
خواهشی داشته باشم را بر لبهایتان خواهم گذاشت!



پ .ن :
امروز با دیدن جناب سرهنگ! ،
احساس لطیفی شبیه زیدان داشتم.


پ.ن :‌
این وزیر علوم رسما idiot است.
حالا ببیند کی بود گفتم!



آدم های کوچک...

۱۹ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

اگر امانتی در من بود
عمود بر اشرف مخلوقات!!!
به صلیب آویخته شد
دو حفره ی عمیق
از سوزن های ته گرد
کف دستم را متبرک کرد!
و درد
مثل نیلوفر تنه ی نامم را بلعید…


سید حسن حسینی

 

۱۸ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

 

۴ نظر ۱۸ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
وما تنقم منا الا ان آمنا بآیات ربنا لما جاءتنا

ربنا افرغ علینا صبرا وتوفنا مسلمین...

۱۶ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
گفتی مرا که چونی - در روی ما نظر کن
گفتی خوشی تو بی​ ما- زین طعنه​ها گذر کن
گفتی مرا به خنده : خوش باد روزگارت
کس بی​تو خوش نباشد- رو قصه ی دگر کن
گفتی ملول گشتم - از عشق چند گویی
آن کس که نیست عاشق ، گو:
قصه مختصر کن!




پ.ن : من قرار بود پنجره ای باشم...


۱۱ نظر ۱۶ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
باز هم پروانه ی من
این دل دیوانه ی من
سوی تو پر می کشد!
با خیال شمع رویت
داغ این سوز نهان را
تنگ در بر می کشد...






پ . ن :
به صداهای دور گوش می دهم،
از دور به صدای من گوش می دهند
من شعر را از حقیقت پیشانی تو در می یابم!

آتشی ز کاروان جدا مانده...
۹ نظر ۱۵ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

شب چه دشوار و بلند ،
وقتی از هم
نفسان خانه تهی است...


پ.ن :
باد سر ظهر
مزه ی  شن می‌داد.
بر ساحل سرد
دریاست که پیر می‌شود
موج به موج!

پ.ن : دریا
به پریشانی خود مشغول است...
چون موج که می‌آید و
بر می‌گردد
سودای رسیدن است در هر نفسم.
ای آبی مست!
کی بستر خاک را تهی خواهی کرد؟

پ.ن : هوا لطیف است و پاک،
 خطر نزدیک و جان سرشار از شرارتی شاد!
ما را چه نسبت است با
غنچه ای که از نشستن ژاله ای
 بر تنش بر خویش می لرزد؟

-چنین گفت زرتشت-

۱۵ نظر ۱۰ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۹ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
نامـش به لـب اهـل نیــازست علی
بـر خلوتـیان محـرم رازست علی
در مسجد کوفه چون شهیدش کردند
گفتــند:
مگر اهـل نمازست علی؟

۱۱ نظر ۰۹ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ
۰۸ تیر ۸۵ ، ۰۱:۳۰