دل آرام



بایگانی

۲۹ مطلب در اسفند ۱۳۸۷ ثبت شده است

جمعه, ۳۰ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

گلبن عیش می دمد ، ساقی گلعذار کو
باد بهار می وزد ، باده ی خوشگوار کو

هر گل نو ز گلرخی یاد همی دهد ولی
گوش سخن شنو کجا..دیده ی اعتبار کو

حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا
دست زدم به خون دل...بهر خدا نگار کو



اللهم انی اسالک موجبات رحمتک..
و عزائم مغفرتک..

یا مقلب القلوب !

پ.ن : تا آخرین دقیقه منتظر می مانم
اگر چه چند روزی بیش نمانده
ولی هنوز امیدوارم..
هر چند از خود نا امیدم..

۳۰ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

آه ای طبیب درد فروش جوان من ..



پ.ن‌ : امیدوارم بهار امسال مونتاژ نباشد
 و تکذیب هم نشود
و یا از ترس خشکسالی ، انصراف ندهد
مبهم نباشد..
فصل هایش همه تصویب شود!
دو رو نباشد
و ادای تابستان را در نیاورد
و برای فریب دل های ساده
گلها را به گروگان نگیرد..

امیدوارم بهار امسال
جعلی نباشد
یا اگر هست
کتبی نباشد!

پ.ن : آدمی که برای دلخوشی مردم حرف بزنه
با کسی که منتظر بوق تاکسی خالیه
هیچ فرقی نداره!

۲ نظر ۲۹ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

گفته بودم : دنیا تنگ است
و تاب تحمل لبخند پروانه ها را ندارد!
سخنم
همچو شمعی چکید
روی پایه های دلخوش های موقت
و آسمان
آتش گرفت..



اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک..
اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک..
اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک..
اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک..

۱۲ نظر ۲۹ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
رستن ز حصار مرحمت کن یارب
احساس قرار مرحمت کن یارب
دردیم
کمی مژده ی رحمت بفرست
زردیم
کمی بهار مرحمت کن یارب!



پ.ن : یا من یسمی بالغفور الرحیم..

۳ نظر ۲۷ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

حرفی بزن..چیزی بگو..کاین بغض در من بشکند...

۲۰ نظر ۲۷ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

-عمو- همه چی داره..کمترینش فشار خونه!
دیروز صبح رفته بودیم زیارت اهل قبور*..
-عمو- با لبخند از میان قبرها
قدم می زد و به نوشته های روی آنها توجه می کرد
و می گفت :

شاید این جمعه بیایم..شاید!



* یاد یکی از شاعره های این مرز و بوم پر گهر افتادم
که می گفت :

رفته بودم دیدن اهل قبور
عاشقم شد پیرمرد مرده شور!

۶ نظر ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

مرا به آتش عشقت نشاندی و ننشستی..



نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه امیدی..

۴ نظر ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

تو حال دلم را ببین و برو...



من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید!

پ.ن : اتصالی نیست
صدای تو را می بوسم..
صدای تو را می بوسم..
صدای تو را می بوسم..

۳ نظر ۲۵ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای...



پ.ن : در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم؟

شاید ساده دل باشم که بی هیچ توشه ای
خواب راه های رفته را ببینم
و دستان تو را انتظار بکشم..
شاید ساده باشم که
خواب هایم را باور کرده ام ..
خوب می دانم :

تو رشک آفتابی ..کی به دست سایه می آیی..

۳ نظر ۲۵ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

سودای آن ساقی مرا ، باقی همه آن شما...



سبک هستم و نمی ترسم از سرنوشت
و آرزوی مرگ ندارم
زندگی را دوست دارم برای تو
و با دست تو
و ای کاش صدایم رساتر
و دلم صاف تر از همیشه باشد
تا همین دقیقه های مانده را
برای تو باشم ..

۳ نظر ۲۴ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۳۰