دل آرام



بایگانی

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۸۷ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

پشت در مونده دل شکسته ای

زیر گنبد کبود مادرم...

۱۸ مهر ۸۷ ، ۰۱:۳۰

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

من غریبی قصه پردازم ...

۴ نظر ۱۷ مهر ۸۷ ، ۰۱:۳۰

جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

نفرین به شعرهای من اگر چشم های تو

اینگونه از شنیدنشان گریه می کند...


۱. دارم فکر می کنم که مسلمان بودن در ایران
خیلی سخت تر است.
اینجا تکلیف مسلمانی بین
 گریه های شب قدر و دروغ های سیزده
معطل مانده ..
انگار همیشه میشود از روی آتش پرید!

هذا مقام العائذ بک من النار

۲. ناشکری نمی کنم خدایا .. اما چه شده که
«کلمات» برایم تازیانه شده اند.
چقدر دلم می خواست سی سال زودتر می رسیدم
و حالا وقتی که دروغ ها شروع می شود
تمام شده بودم.
چقدر همه چیز زشت شده است..

۳. شهید خرازی را تلویزیون نشان می داد
که حتی به دوربین نگاه هم نمی کرد.
دوربین برایش نامحرم بود..
تو شاید بخندی اما..

۴. عشق موفقیت چشم دل آدم های سبک را کور می کند.
آدم هایی که حریص هستند برای موفق شدن.
آدم هایی که انگار اگر در آسمان یک ستاره هم باشد
برای آن هاست..
بزرگواری ها کم شده .
همه بی حوصله اند و حریص..

۲ نظر ۱۲ مهر ۸۷ ، ۰۱:۳۰

چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

« باز دریای دلم طوفانی است
آسمان کسلم بارانی است

باغم ار زیر و زبر شد نه عجب
تحفه ی فصل خزان ویرانی است

شرح تنهایی من می پرسی؟
شرح تنهایی من طولانی است...»



۱. عشق ، جایش تنگ است...

۲. بابا میگه :
برای اینکه یه ناحق رو حق جلوه بدهند
باید صد تا حق رو ناحق بکنن..

۳. سر مردم پای تخت درد ، گرم است.
حرف هایم ، درد هایم ، آرزوهایم
باد می خورند و خنک می شوند.
و عین خیال هیچ کسی نیست..

سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم...


۴. «نسل چهارم» انقلاب . همین که
صدای زنانه یا ناله ی گربه از خود در نیاورد کافی است.

۶ نظر ۱۰ مهر ۸۷ ، ۰۱:۳۰

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

اللهــم اهل الکبریاء و العظمه ...

۵ نظر ۰۹ مهر ۸۷ ، ۰۱:۳۰

شنبه, ۶ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

برای آنکه کمی بفهمی که عشق چیست و غربت کدام است
و چشم به جاده نداشتن یعنی چه .. باید که آیه های مرا
باور کنی. آیه هایی که بر لب هیچ فرشته ای جاری نشد
تا دست نخورده بماند برای انسان های بی روزگار..

تو هرگز پیامبر نبوده ای که بفهمی دل را !

صبر ابراهیم نه به خاطر آن بود که باید به دست خویش
فرزندش را قربانی می کرد . نه . اینها ملهومات تاریخ است.
صبر به خاطر آن که ابراهیم را گفته بوده از نسل همان فرزند
پیامبرانی ظهور خواهند کرد و چشم و چراغ بشریت می شوند.

پس نپرس که برای چه عشق سرشار از تضاد است!

زندگی زبان حال فرشته هاست با قلم هایی که
خشک نمی شود از محبت.
و محبت یعنی کلمه ای که در تناقض تیغ و گل

برای همیشه ی تاریخ نهفته است.


من از آن خواب به بعد دیگر خودم نیستم.
دست به دامن نور شده ام برای عبورهای خیالی.
آدم های خدا چقدر دوست داشتنی اند
آنهایی که دور ها را می بینند
هر چند که از نزدیک ها غافل نیستند.
آنها که به دوربین ها نگاه نمی کنند.
و نپرس که چرا
سخت به این حلالیت خواهی های شب قدر
ارادتمندم..

من خوب می فهمیدم که این سکوت در سرزمین خویش
در انتظار نشسته و زوزه کشان شب را گوشزد می کند..

--------
-----------------------------------------
پ.ن :
الله اکبر که می گویند دیگر جای هیچ شکوه ای نیست.

اما مردم خیلی حریص و بی وفا شده اند
امیدوارم در امتحانی که به آن دچار شده اند سر افکنده نباشند.

من شاید هنوز به حوالی سال ۶۲ تعلق دارم و بزرگتر نشده ام.
آنجا که دختر بچه ای را تلویزیون نشان می دهد که
با ظرافت شیرین کودکی می گوید :

« به امام بگین ما هستیم . بگین غصه نخوره آخه خیلی لاغر شده‌ »

تازه رفرنس هم میدهد که «از تلویزیون دیدم» ..

آنوقت آدم نظریات احمقانه ای یک سری «نخبه» را می بیند
که دو تا کتاب می خوانند و چند تا بالا می آورند!

من از فرار نخبگان به شدت حمایت می کنم.
به نظرم در کشور ما نخبگان جز «مرغ سحر» بودن
کار دیگری بلد نیستند!


پ.ن : جالب است غربت در پای تخت درد...
و این خط اینترنت که مدام قطع و وصل میشود .
برق هایی که میرود و فحش هایی که مثل رگبار
بی وقفه پرداخت می شود!

مردم مدعی ، دروغ گو ، بی خاصیت و بد اخلاق شده اند.
همه دنبال این افتادند که چه جوری یک تکه از
ثروت کشور را ببلعند.

۴ نظر ۰۶ مهر ۸۷ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

فسبح باسم ربک العظیم
فلا اقسم بمواقع النجوم
و انه لقسمٌ لو تعلمون عظیم
انه لقرآن الکریم..

پ.ن ۱ : معلوم شد که یک یا دو دقیقه
کم است  برایم
که آرزویی به ذهنم برسد
قابل گفتن..

پ.ن ۲ : بهش گفتم : شما دارین توی یه برکه ی
کوچک و پست غرق میشید.
به نظر من اگه یه دریای آبرومندی پیدا کنید 

برای غرق شدن اولی تر است.

پ.ن ۳ : امید قد تو می داشتم ز بخت بلند
نسیم زلف تو می خواستم ز عمر دراز..

کاش میشد به جای ساعت
چند سال زندگی را عقب کشید
یا یک عمر به جلو.. 

۵ نظر ۰۱ مهر ۸۷ ، ۰۱:۳۰