دل آرام



بایگانی

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۸۸ ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ای که یک گوشه ی چشمت دل عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد ..



پ.ن : نعم القادر الله ..

۲۸ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد ..



هر کلمه ای از نور را که خواندم
پیش چشمم ظاهر شد ..
دیدمش ..گریستم ش.
دنیای من دنیای اسم هایی است
که آرزو دارد با دیدنشان تمام شود..
اسم هایی که بی دلیل انگار
بر من نازل شدند..
مثل آیه های باران..

الحمدلله علی طول اناته فی غضبه
و هو القادر علی ما یرید ..

الحمدلله علی حلمه بعد علمه ..

۹ نظر ۲۷ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ما نه دو دیدیم و نه یک !


پ.ن :
توی مجلس عزاداری بودیم
بهم گفت : تحسین ات می کنم..
ولی برات نگرانم.
منم سن تو بودم اینجوری بودم
اما به اینجا رسیدم که..

بهش گفتم
به خدا منم برای خودم نگرانم
که نکنه یه روز
از این روزها
فاصله بگیرم ..

۶ نظر ۲۶ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گفتم که بوی زلفت .. گمراه عالمم کرد ..



بگذار دست های تو
آرامش بخش طوفان در به دری ها شود
..

پ.ن : علی (ع) در وصف دنیا می گوید که :
فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب!

اینکه می گویند دنیا جهنم مومن است را می فهمم
اما بهشت کافر بودنش را نه ..
به خدا من حاضر نیستم
زندگی ام شبیه اینها باشد.

پ.ن :
عمر آدمی به اندازه ی خاطراتی است که
حسرت شان را می برد..

من دلم برای خیلی روزها تنگ شده..
هر چند از سکوت این روزها
هیچ شکایتی ندارم.

آدم ها اغلب می جنگند تا تسلیم شوند
و یا گاهی می جنگند تا بمیرند..
و من این بار مردم تا تسلیم شوم.
..

و لا حول و لا قوة الا بالله
العلی العظیم

پ.ن :
این روزها زمزمه ام شده است .

« توبه ی خودش که هیچ..
توبه ی بقیه را هم
زیاد شکسته بود ..»

۴ نظر ۲۵ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ای سید ما ..ای مولای ما
..
ما این راه را ادامه خواهیم داد
با قدرت هم ادامه خواهیم داد
در این راه ما را
با دعای خود ..با حمایت خود
با توجه خود پشتیبانی بفرما.

بسم الله الرحمن ارحیم

اذا جاء نصرالله و الفتح ..




پ.ن : این هفته سخنرانی سفیر رژیم غاصب صهیونیست
در دانشگاه ارواین بود..و بعضی از دانشجویان مسلمان
به نحوی اعتراضشون رو نشون دادند..
ببینید چقدر فضا بسته است که مجبور میشوند
به این صورت اعتراض خودشون رو نشون بدهند.
و معلوم نیست چه بلایی سرشون بیاد
..
البته بهترین قسمت ماجرا وقتی است که
به او می گویند : اینجا اسرائیل نیست..
و او جواب میدهد که:
 تهران هم نیست..

شاید بعد از ۹ دی امسال.
دومین باری بود که کلمه ی تهران
برایم اینقدر غرورانگیز بود..

من از حوادث اخیر واقعا ممنونم.
که فضای کشور رو این چنین
به حالتی که باید باشد
برگرداند..

بعد التحریر :
الحمدلله الذی هدانا لهذا
و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله..

امام می گفت .
من مطمئنم که مردم ما از مسلمانان صدر اسلام
بهترند..

امام همیشه راست می گفت..


۱۴ نظر ۲۲ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را

مهر لب او بر در این خانه نهادیم ...



~ گوشه گیری کرده ام از تمام رنگ هایی که اطرافم زده اند
رنگ هایی که هیچ کدام بوی تو را نمی دهند.
 

من به تو قول داده بودم که

جز لبخند تو
فریب هیچ زخم دیگری را نخورم.
و هنوز ایستاده ام
درست همانجا..
 درست همانجا که تو رفتی..

از وقتی که آمده ام .. از تمام جمع ها
ناخود آگاه کنار کشیده ام ..
انگار جز جمعیت تو
هیچ هوای دیگری به من نمی سازد..

باشد .
همین قدر هم نباید از خودم می گفتم.


قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ ...

۳ نظر ۲۰ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من سرگشته هم از اهل سلامت بودم ...



من نمی دانم کجای راه دستم را رها کردی
یا من .. دست تو را ..
که حالا خوب داغدار چشم های تو شده ام ..
فقط میدانم که این روزها به حسرت تمام روزهایی که
نبودی ..
پر از گلوله و زخم و خاطره ام ..
و دست تو را دیگر
حتی در آن دورها نمی بینم..

اما هنوز
با همه ی غربت این خاک ..
به خدا که
جز تو هیچ کس را ندیدم
و نشناختم
و جز یاد لبخند تو
به هیچ زخم دیگری
دل نبستم ..

ربنا اننا ظلمنا انفسنا
و ان لم تغفرلنا و ترحمنا
لنکونن من الخاسرین ..

۷ نظر ۱۶ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گاه خود را گوی گردان در خم چوگان او ...



 ~ سر به زیر .. ساکت و آرام
می آیی و کنار تنهایی من پرسه میزنی
و مدام مرا به خود می خوانی که از یاد نروم
و من ..
من که این روزها خسته تر از تاریخ تو ام
تسلیم نگاه های طولانی شده ام
و حرف هایی که
بعد از تو هیچ کس
خریدار سادگی شان نبود..

حالا خوب نگاه کن ..
پر از دردهای متضادم
و دلبستگی هایی که گاهی دشمن هم اند ..
و زخم هایی که از مرهم های همیشگی بیزارند..

~ پیامبری از جنس خودش بود
و وقتی آیه هایش را
آرام آرام برای تو می خواند
کوه های طاقت تو طاق میشد
و تو مدام جایی بودی
که  هیچ حرفی آنجا
جز سوره های پی در پی لبخند نبود ..

حالا باز بگو باران
ربطی به چشم های تو ندارد ..
۲ نظر ۱۴ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

بی همگان به سر شود.

بی تو هم انگار ..می شود ..

۸ نظر ۰۸ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت ..



پ.ن : ما همه مریضیم .. ولی نمیدونیم.
زهر دنیا در بدن ما کم و بیش هست..
اما خودمون خبر نداریم
به محض اینکه آزمایشی پیش میاد
اونوقت اثر این زهر دیده میشه..
می بینیم که چقدر ضعیفیم ..
می بینیم همین آدمی
که می گوید: از دنیا گریخته..
چقدر در بند است ..

فبای آلاء ربکما تکذبان

پ.ن : در فرهنگ ما اندوه کار شیطان است
دوستان خدا .. غم هایشان حماسی
و لبخندهایشان مومنانه است.

پ.ن : آدم بزرگی بود..
کمتر کسی را به تنهایی او دیده بودم..

۴ نظر ۰۷ بهمن ۸۸ ، ۰۰:۳۰