دل آرام



بایگانی

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش..



فاصبر صبرا جمیلا.
انهم یرونه بعیدا
و نراه قریبا ..

۷ نظر ۳۱ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

کردار اهل صومعه ام کرد می پرست..

۱۳ نظر ۲۹ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

و خدایی که در این نزدیکی است..



~ یادش به خیر ..سفارش میکرد
در لیالی قدر..بیشتر هوای لیلی را داشته باش.

~ ابراهیم را به خاطر بت در آتش انداختند..
من را محض خاطر تو اینجا آوردند!

~ این روزها همه گنده تر از دهان شان حرف میزنند
و فکر میکنند مسواک در لهجه ی آدمی اثر دارد.
این روزها آدم ها به جای اینکه دست همدیگر را بگیرند
مچ همدیگر را می گیرند..
و شاخ هایشان را برای هم شانه می کنند.

~ می گفت :‌ پلک صبوری می گشایی..

و این پلک صبوری یکدفعه تمام زندگی ام شد.
اسمی که آرام و بی هیاهو..
در چشمانم درخشید..
و عاشقانه نگاهش کردم.
و بی هیچ چشم داشتی..حتی به قدر دیدن
تا ابد..دست به دامانش شدم..

مرگ اگر وصل باشد.
زندگی تمامش
پیامک عاشقانه است...

زنده باد زندگی..

۷ نظر ۲۸ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

زنی با شعرهای همچنان از عشق ناگفته..




پ.ن : ولی من بر عکس شما نگاهم به من است
شاید سیاست حکم نکند این روزها به من نگاه کردن را..
اما من برایم مهم نیست این فراز و نشیب ها.

سرشار از یقین و امیدم..
میدانم که خدا -اگر ما درست بمانیم-
کمک مان میکند..
 باید
امید مان را به جای فضا
به خدا بدهیم..

هر چه پیش بیاید مصلحت اوست
و ما بنده ایم و تسلیم اراده ی او..

پ.ن : کوه و صحرا پیش سیل بی قرار من یکی است
خون منصورم خزان و نوبهار من یکی است..

۸ نظر ۲۶ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

و ما کان لنفس ان تومن الا با اذن الله
و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون 




پ.ن : گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی
ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را..


۶ نظر ۲۵ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

تو و زهد و پارسایی

من و عاشقی و مستی..



پ.ن : امام حسین (ع) یکجا به یارانش می فرماید :

ما کذبت و لا کُذبت

یعنی من دروغ نگفتم.. و به من دروغ هم گفته نشد!

۵ نظر ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

عاقلان خوشه چین از سرّ لیلی غافل اند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را ..

می گوید که : لو احبنی جبلٌ لتهافت!
یعنی اگر کوهی مرا دوست بدارد فرو می ریزد!
و همین است که علی را با اینکه خود
بی نظیرترین مجموعه ی درد و زخم است در تاریخ ،
به غربت می شناسند..
اینکه مولا غریب بود لابلای دشنه های دشمنان
و ذهن دوستان!

اینکه مولا حتی بین طرفداران خود تنها و بی کس بود..

و نمی دانم که آن روزها بدون مادرم چگونه گذشت..

انگار غربت میراث ماندگار پدرم بود..
بعد از او نوبت به تیرهایی رسید که بر دل تابوت نشستند
و بعد به ضجه ی کودکانی که حقیقت را بر سر نیزه دیدند..
و دست آخر وقتی زهر و زندان با هم دشمن صمیمی شدند..

مگر بنی اسرائیل با پیامبران خود چه کردند
که ما با امامان خود نکردیم؟
و یقتلون نبیین بغیر حق..

نمی دانم چه وقت نوبت به تو می رسد آقا جان..
..
اما من تو را - اگر ببینم-
به سیمای محمدی ات..
و محبت فاطمی ات..می شناسم
و به انبوهی از غربت
که از پدرم برایت مانده است..

ببخش آقا جان..
ببخش اگر همصدا با آذین بندی ها نبودم..
باید تبریک می گفتم..
اما گلویم پر از بغض است انگار
و نفسم سخت شده است..
ببخش آقا جان..

۱۶ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

السلام علیک ایها الامام الرئوف..



ما یک نفر بودیم.
بعد هم اندکی باران آمد..

سید علی صالحی

۲۱ نظر ۱۵ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

آن چشم خواب آلوده خواب از دیده ی ما می برد..



پ.ن ۱ : مجموعا شونزده سال میشه..
شراب دو ساله و .. معشوق چارده ساله!

پ.ن ۲ : شاعر می فرماید :

به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان..آفرین!

پ.ن ۳ : رکوردم در بدرقه نکردن شکست..
اونم چه شکستی!

۷ نظر ۱۴ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

منم این بی تو که پروای تماشا دارم...



و قل رب اغفر و ارحم و انت خیر الرحمین..

پ.ن : تا همین جایش اینقدر قصه ی عاشقانه برایت نگفته ام
که فقط خدا می داند..
قصه ی اسم هایی که در زندگی من آمدند
بی آنکه لایقش باشم..

اینکه من مرد عشق نبودم..قبول
اما خوب که نگاه می کنم..
من از همان روز اول هیچ نبودم.
همه اش تو بودی..
من هیچ نبودم
جز محبت تو ..

۱۱ مرداد ۸۸ ، ۰۰:۳۰