Unknown
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد !
۱. از روزی که پایم را گذاشته ام روی این خاک
از استاد دانشگاه گرفته تا راننده ی تاکسی
همه ناله می کنند و تازه داغ همدیگر را هم
تازه تر می کنند!
پ.ن : مرغ سحر کیلیویی ۲۲۵۰ تومن !
۲. بین عشق و نفرت ، فاصله تنها یک قدم است.
دل خوشی های خاک گرفته ام را که کنج همین اتاق
با همین قلم قرمز نوشتم
بر می دارم و با سادگی اش زندگی می کنم
تا تمام شوم..
عطری که هنوز بوی علاقه می دهد می زنم
و لبخندی که حاصل سال ها ساده دلی است را
بی ادعا به دوش می کشم.
پ.ن : فهمیدم که ناراحت است . گفت : چشمت روشن!
۳. خوب که فکر می کنم ..
هیچ امتیازی نسبت به هیچ کس برای خودم قائل نیستم
هر چند دلم می سوزد برای ملت ذلیلی که
زبان فرانسه و انگلیسی و هر کوفت دیگری را
مایه ی افتخار می داند.
انگار کسی دیگر از این حرف ها بلد نیست که بزند..
آن فامیل دوست داشتنی اما احمق می گفت :
اگر کمی نرم تر بودیم با دنیا
به گشنگی نمی افتادیم..
توی دلم می گویم : کاش توی تانزانیا انقلاب اسلامی میشد!
takhalof dg vase chi:))