دل آرام



بایگانی

Unknown

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم

دگری نمی شناسم، تو ببر که آشنایی..




۱. بدون بی حسی ...
دکتر می گوید‌ : درد دارد ها !
با دست اشاره می کند که : نه
( یعنی که درد را می شناسم..!)
...
از اینکه دندانش خراب شده ناراحت است
دکتر که می خواهد مزه ای به موضوع بدهد
مثل آدم هایی که ادبیات را دو ثلث متوالی یازده شده اند
با خنده در جواب ناراحتی اش می گوید :
اگر برای شما -چیز- نداشت ولی برای ما -چیز- داشت!

بی درنگ جواب می دهد :
ما حاضریم دندانهایمان سالم باشد
جریمه را بدهیم خدمت شما!

من روی صندلی نشسته ام.
چشمانم سراسر تحسین است.

۲. یکی از ورزش های مفّرح در ایام خانه داری! ،
تماشا کردن تلویزیون است.
و اصولا تلویزیون ما هم خیلی خنده دار است.
مثلا هفته ی پیش اون خانومه داشت می گفت که
زن ها خیلی هم مخترع هستند و اینها!
مثلا همین دیوار که می بینید از اختراعات زن است
و در روزگار قدیم که مردها برای شکار
میرفتند بیرون و عیال را می گذاشتند منزل.
این عیال محترم برای حفاظت در برابر موجودات مزاحم
از قبیل گرگ و خرس و شاید هم حشرات!
مجبور به اختراع دیوار شده اند و اصولا واژه ی -کپر- محصول
همان زمان های خیلی دور است!.

۳. توی ماشین نشسته ام و آقای راننده دارد به -رادیو فردا-گوش می کند.
می گویم که : من نمی خواهم گوش کنم ..
کم می کند صدایش را .. خیلی کم.
اما خاموش نمی کند.
می گوید : خوبه که نظرات مخالف رو هم آدم بشنوه!
نگاهش نمی کنم چون می توانم حدس بزنم
الان چشم هایش چه شکلی اند.
از این دست چشم ها خوشم نمی آید..

ادامه می دهد :
حالا تو که متعصب هستی . من دو تا سوال برایت دارم!
اول اینکه توی «همون» قرآن چرا خدا میگه : انا انزلناه..
مگه همه ی قرآن «زور» نمیزنه که بگه خدا یکتاست.

با خنده میگم :
محض اطلاع بگم..فقط اینجا نیست ها..سه جای دیگه هم
هست که -از دستش در رفته!!-
انا ارسلنا نوحا..
انا فتحنا لک..
انا اعطیناک..

(و توضیحی میدهم از روی ترجمه ی المیزان مبایلم.
که توجهی نمی کند)

میگه : دوم اینکه زرتشت میگه جهان در شش مرحله آفریده شده.
ولی قرآن میگه در شش روز.. در صورتیکه اون موقع
اصلا شب و روز نبوده..! - خنده ی مجلسی!-

من شروع میکنم با ترجمه ی «ایام» و...
اصلا گوش نمی کند و ناگهان ساکت می شوم.

با حالت کینه می گوید :
من حرف متعصب ها رو نمی فهمم.
اینها که
 آدم ها رو به خوب و بد تقسیم می کنن.

می گم :

اتفاقا این تفکر زرتشیه که آدما به خوب و بد تقسیم میشن.
امورات خیر و شر دارند اما
قضاوت آدم ها با خداست..

(توی دلم : سخت به حال کشور ترسیدم..یاد آن افتادم که :
خداوند با ما خویشاوند نیست ...)

۸۷/۰۸/۲۱

نظرات (۷)

دیوار رو من اختراع کردم!. می خواستم سرم رو از دست اینها به یک جایی بکوبم ...
اگر رد پای نگاه تو را باد و باران
از این کوچه ها آب و جارو نمی کرد
اگر قلک کودکی لحظه ها را پس انداز می کرد...

اما دیوار کار من بود. دیر به واو رسیدم. از دیار جا ماندم. دیوار شدم.
دقیقا شبیه این صحبتها بین من و یکی از استادهای دانشکده اتفاق افتاد

به نظر من اکثر مواقع بین یک استاد و یک راننده تاکسی فقط به اندازه یک "کاغذ پاره" فاصله است

دیوار را رستم اختراع کرد . حوصله اش از آخرین دیو سر رفته بود
و خواست یه چیزی بسازد که نتواند خرابش کند.
بعد پای تهمینه که به میان آمد مجبور شد به صورت افتخاری
به تهمینه تقدیمش کند. و تهمینه هم نه گذاشت و نه برداشت
و به اسم خودش ثبت کرد. از همان روز بود که بعضی به
دیوار می گفتند : آجر پاره..
رستم هم این را که فهمید به روی خودش نیاورد
اما سر ختم تهمینه حاضر نشد..

عین همین قضیه سر آتش اتفاق افتاد و اصلا تمام مردمان
آن زمان که خانواده ی دکتر آدم رو تشکیل میدادند
به حوا می گفتند:
آتش پاره!

اختراع دیوار بر اساس اصول رایج مهندسی کار حضرت خضر بود
همان داستان دیوار و گنج و میراث پسر یتیم که همه شنیده اند
آنجا که خدا، موسی(ع) را برای تعلیم پیش خضر فرستاده بود
و موسی مدام در کار او انکار می کرد
خضر می گفت آنچه من می دانم تو نمی دانی!
و در نهایت هم خون به دل خضر کرد
و خضر شد "جگر پاره"!

البته موسی که خودی بود و خدایی
گروهی بعد از او آمدند در قالب مامور مخصوص حاکم بزرگ!
هرچند خود را پیام آور صلح و آزادی می خواندند
اما می خواستند دموکراسی را  با شمشیر تسوکه
و دستمال قدرت داداش کایکو مستقر کنند
دستمال قدرتی که هیچ وقت هم مشخص نشد
چرا کایکو  پیش خودش نگه نمی دارد!
اما این بازی مرموز تر از اینها بود
بازیکنان مثل تماشاگران هیچ وقت حاکم بزرگ را ندیده بودند
و فقط از سر خودشیرینی برای مامور مخصوص شمشیر میزدند
همین شد بعدا به آنها گفتند:
"شکرپاره"
دل دیوانه ام دیوانه تر شی/خراب خانه ام ویرانه تر شی/کشم آهی که گردون را بسوجم/که آه سوته دیلان کارگر شی... به دل نشست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی