دل آرام



بایگانی

Unknown

چهارشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

مادربزرگ!
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظربند سبز را که در کودکی
بسته بودی به بازوی من.
در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم،
بر ایوان سنگ و سنگ شکست.
دستم به دست دوست ماند،
پایم به پای راه رفت.
من چشم خورده ام،
من چشم خورده ام،
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم.
                                            (حسین پناهی)

پ.ن: داغی که نمی بینی، دردی که نمی دانی!!

که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
می بینم...

ری را. ری را...
دارد هوا که بخواند.
درین شب سیاه.
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی تواند!

پ.ن : می گفت : در احادیث(!) به انار و هندوانه توصیه شده است!

آجیل و شیرینی بدعت است!

۸۴/۰۹/۳۰

نظرات (۴)

شب یلداتون مبارک!
اگر استعمال طلا برای مرد اشکال نداشت پیشنهاد میدادم که ذهنت را طلا کاری کنی و ما زیارتش کنیم. این همه زیبایی در یک ذهن لطیف شاهکار خلقت است.

پ.ن: با جاسا صحبت میکنم که حداقل یه حفاظت کاتدی یا پوشش تیتانیومی چیزی روی ذهنت ایجاد کنیم.
۳۰ آذر ۸۴ ، ۲۳:۳۲ سیده زینب
سلام علیکم..وبلاگ زیبایی دارید موفق و همیشه شاد باشید
التماس دعا
یا زهرا
سلام دوست عزیزم!
وبلاگ زیبا و لطیفی دارید . وقتی متنها روخوندم و تموم شد یه جوری شدم....!!! دلم اروم گرفت.....
الان که دارم اینارو میخونم از ته دل لمسشون میکنم.... اصلا خیلی خیلی قشنگه...
همین نزدیکیهای وبلاگ قشنگ شما ، همسایه ای هست که قلب خونش واسه حضور شما میتپه . اون خونه منتظر ِ که شما بیاین و با دقت گوشه گوشه اش رو ببینید . صاحب خونه دل شما رو خیلی دوست داره و به این امیدواره که حضور شما و نظر پر مهرتون گوشه ای از آرزوی اون  که شادی و خوشحالی ِ شماست رو برآورده کنه . پس قدم رنجه کنید به هم پسر خاله بشیم و به هم لینک بدیم و یاعلی... !
. همیشه شاد باشید و در پناه یزدان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی