دل آرام



بایگانی

Unknown

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

از باغ می برند چراغانی ات کنند!
تا کاج جشن های  زمستانی ات کنند

پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند!

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند!

فاضل نظری

پ.ن ۱ :‌
ازش پرسیدم:
 شما چه مدت آنجا اقامت داشتین؟
با کمی تامل گفت:
سه سال...نه..نه..ببخشید..۹ سال!!!

پ.ن ۲ :
خوب اگه مرحله ی پیکان و پژو را طی نکرده باشی
و بعد از قاطر یکدفعه سوار بنز بشی
( آن هم از نوع ضد گلوله اش تا مبادا نخبگان ما !!!
شربت شهادت بنوشند)

توقع بیش از این نباید داشت.

اخیرا هم که این جملات را آقای ابطحی از خودشان
 متصاعد کرده اند.

احتمالا یک عروسی ملی - مذهبی در پیش است!

--از تمام خزندگان سیاسی و جوجه روشنفکران
مذهبی و عناصر واسطه(!) ی فرهنگی ،
به ویژه شاعران جوان نقطه سرخطی
و متعلقات هالیوودی آنها ،
دعوت به عمل می آید تا با حضور گرم خود محفل گرم ما
را گرم تر نمایند!
باشد که تمام مشکلات سیاسی کشور
شبانه به دست پر توانتان حل شود!--

نمی دانم این آقای ابطحی در مورد توانایی
ذهنی قابل اغماض و یا سیمای دلفروز خودشان
چه برداشتی دارن...اما این جمله ی ناقابل رو از من
قبول کنن که :

اخوی !
با استعداد تر از شما در خیمه شب بازی
و شعبده بازی های سیاسی
خیلی زیادند...شما نماینده ی خوبی واسه
اونها هم نیستی.
جمع کن اخوی!

پ.ن۳ :
هنوز هم از بقایای آن فاجعه قطعه هایی
 در روحم مانده است...در نخاع مهربانی ترکش نامردمی ها...

نزدیک نشوید!
طاعون گرفته ام!

به خدا قسم در اولین فرصت
به صورت کاملا آکادمیک و البته دموکراتیک
چنان ضربتی به صورتتان خواهم نواخت
که مانندش را هرگز از حضرت ابوی تان
نوش جان نکرده باشید!

از جلوی چشمم دور شوید
آدمهای بی خاصیت و هرزه و زن باره...

۸۵/۰۲/۲۶

نظرات (۱۷)

بسم رب المهدی عج
سلام
وبلاگ خیلی خوبی دارید ..
تعریف بی خود نمی کنم .
شعر های قشنگی انتخاب می کنید .
.
پ .ن های جالبی هم می نویسید .
.
موفق باشید و التماس دعا
متنش را از لینکی که دادی خوندم. چیز خاصی نداشت که قابل اشاره باشد چه برسد به ایراد جمله ناقابل! آن جمله عروسی را هم که نوشتی در شان تیپ پست های این وبلاگ نیست. به نظر من اگر می خواهی از این چیز ها هم بنویسی برو یک وبلاگ دیگه بزن.

آقای دانشجوی مهندسی شیمی (حفظ الله!) خوبی؟! خوب برو تسویه حساب کن قال قضیه رو بکن! همانطوری که با معلم زبان دبیرستان تسویه کردی!! سوگند که اگر تیغ برکشی یک نفر از آنها زنده نخواهند ماند!!

یک پیام هم برایت دارم. حال می کنی با من رفیقی ها!
سلام خاسا:
اول در مورد پارگراف دوم بگم.

ممنون که شاهکار هام رو یاد آوری کردی.

دوم در مورد پارگراف اول:

یه قسمت دوستانه داره جوابم.
و متاسفانه یه قسمت غیر دوستانه!( که اون رو میذارم
یه وبلاگ دیگه اگه زدم میذارم اونجا!)

و اما قسمت دوستانه:
تو به نظرت این حرف  ها ایرادی نداشت؟
معاون رئیس جمهور درباره ی کسی که آن حرف ها را
زده و آن طور شهدا  را خطاب کرده و نظام اسلامی را
ظلم معاویه خوانده..ایرادی ندارد؟
اگه جوابت این است که ایرادی ندارد.ما دیگه حرفی با هم نداریم.اما اگه جوابت شرمندگی است ، یه سوال دارم
به نظرت اگه امام بود.
این جوجه های به لطف دغل سر از تخم بر آورده
هرگز جرات این جسارت ها رو داشتن؟
تو وقتی می بینی این فرد یکی از نزدیک ترین
آدمها به رئیس جمهور سابقه...چه احساسی بهت دست میده؟
بازم میای تیکه میندازی به احمدی نژاد؟
من که تمام ایرادهای دولت فعلی را به جان می خرم!

در مورد شان وبلاگ هم گفتی:
مطمئن باش ذره ای در من اثر نداره که
حتی یه دوست مثل تو بخواد از وبلاگ من خوشش بیاد!
این زندگی روزمره ی منه!
اگه شانش پایینه..نخون اخوی!
من چرا برم یه وبلاگ دیگه بزنم؟؟؟

از این به بعدش غیر دوستانه میشه.
باشه واسه بلاگ بعدی!!!!
اول در مورد قسمت آخر:
نگرفتی چی میگم بالام جان!
ضعف بحث های مکتوب است
و من که قول داده بودم دیگر مکتوب بحث نکنم
جالب تر اینکه وقتی نظرم را می نوشتم
مطمئن بودم از اینکه کمیت "شان" خواهد لنگید
نمی دانم چرا به این اطمینان اهمیت ندادم
آخه مرد حسابی!
چه اهمیتی داره که من خوشم بیاد یا نه؟!
مگه من تو کدوم نقطه ایستادم که سلیقه من میزان باشد؟
به نظر تو شان قلم به بذاته نیست؟

و اما در مورد قسمت دوستانه.
.(سه بار جواب این قسمت را نوشتم ولی هر بار پاک کردم).
تقصیر خودت بود که نوشته بودی دوستانه!
جواب حرف های دوستانه را نمی توانم در اینجور جاها بنویسم.

پ.ن:
اگر امام می بود ...
خیلی بهش فکر کرده ام. خیلی. بیش از آنکه بتوانی تصور کنی!

پ.ن: محمد! معتقدم یک جورایی قاطی کردی! دارم جدی میگم! "سر آنکه دهر بر مراد سفلگان می گردد این است که دنیا وارونه آخرت است."

پ.ن: اینم برای حسن ختام (چون این قسمتش را دوست دارم):  شیعه یعنی هفت وادی اضطراب، شیعه یعنی تشنگی در شط آب، آب گفتم سینه ها بی تاب شد، خیمه ها از آب و آتش آب شد، آب گفتم تشنگی بیداد کرد، کودکم بی تاب شد فریاد کرد.
به بذاته = بذاته!

سلام جاسا:

هیچ نفهمیدم چی گفتی.
من هیچ هم قاطی نکرده ام.
خیلی وقت است این حرف ها را باید می زدم!

بهتره اینطوری هم بحث نکنیم
معلوم نیست که به کجا بکشه!

خواهی که حقارت فلک در یابی
بنگر
که به کام چه کسی می گردد!
سلام
"بهتره اینطوری هم بحث نکنیم معلوم نیست که به کجا بکشه!"
من خوب می دونم آخرش به کجا می کشه!
تجربه اش را داشته ام که مباحثه مکتوب را توبه کرده بودم.
یک اشتباه من کردم که توبه ام را شکستم.
به نظرم تو هم در حد بم بد برداشت کردی.
برای همین تا ایجا  ۱-۱ مساوی!
من دیگه هیچی نمی گم. فقط اینکه
اگر فرصت کردی برو یک نگاهی به آرشیو سخنرانی های امام
بینداز و ببین امام افرادی مثل رضا و محمد رضا پهلوی و صدام
را چگونه خطاب می کرد. منظورم از شان این است. اگر امام را
قبول داری احتمالا باید این وجه از شخصیت ایشان را هم قبول
داشته باشی. اگر این کار را کردی، یک قطره از دریای انصافت
را هم بگذار وسط و ر.ک. خط آخر این پست.
من اصلا برداشت بدی نکردم!


اونجا که امام به محمد رضا  میگه:
~مرتیکه..میدم پرتت کنند بیرون ~
که منظورت نیست که؟
من دو جا یادمه که امام تو مایه های همون حرفی را که نوشتی گفته بود. اونم جاهای بود که اگر من جای امام می بودم فحش ناموسی به طرف می دادم!
خوب پس دیگه بحثی نداریم...جاسای عزیز
نه. اینجا حرفی نیست پسرم!
طرف انقدر [...] نداشته که حتی یک اسم جعلی برای خودش بنویسه.
یعنی انقدر بی هویت است که قابل جواب دادن هم نیست.
من جای تو بودم پاکش می کردم.
قبل از کامنت اصلیم و برای تلطیف فضای کامنتی میرم سراغ هومن کبیر...
سلام گل پسر؛ خوبی؟ آقا اگر جواب میلت رو ندادم آخه از روی تو و دکنر بقال ها شرمندم... هنوز وقت نکردم سرچ کنم... راستی محمد چیا که ازت نمیگه؛ شنیدم چند بار شیطون گولت زده بوده؛ نقش بازو و ... کلی خندیدیم...
مزاحمت میشم؛ ایشالا کارام یذره سبک بشه...
خیلی مخلصیم
عزیزان من سلام
محمد: صادق دیگه نمیتونه بیاد اینجا اما تلفنی بهش گفتم پس کادوی من کو؟؟؟
آخرش هم یه کادوی معنوی برات فرستادم....اما کادوت به دستم نرسید ...ایشالا خودت که اومدی کادوتو از خودت میگیرم......ممنونتم.....

یوسف: سلام به یوسف جان....هر موقع بگی خوشحال میشم کمکی کنم....

جاسا : سلام دوست من ......من یه جوری میارمش ..... الکلی که نیست که مشکل داشته باشه....(لبخند!!!!)
محمد. قرار بود که وارد ماجراها نشم و هنوزم سر حرفم هستم؛ ما حرفامون رو زدیم و اگر همونا رو اینجا مینویسم دلیل داره. شاید ناراحت بشی اما میدونم که میدونی که...
خیلی راحت بگم که حتی ارزش انرژی گذاشتن برای اون سیلی رو هم ندارن... نباید مهره بازیشون شد و اونا همین الانشم قند تو دلشون آب شده که یک پ.ن. تو به اونا ربط داره؛ هرچند ازشون خوب هم نگفته باشی...
اگر دین و اعتقاد و ایدئولوژی نبود؛ علی سیاست مدار ترین عرب میشد؛ اما دین در تمام وجوه زندگیش جاری بود... این جماعت هر روز بر یک صراطن؛ نمازشون پشت علیست اما عشقشون دشمن علی. توی ظاهر بر ایدئولوژین و در باطن حتی به همکلاس ۱۱ سالشونم رحم نمیکنن... خدایا من و ببخش؛ میدونی که سالهاست در مورد نیت افراد قضاوت نکردم اما این جماعت کار رو به کجا کشوندن که ... محمد؛ مهره بازیشون نشو(ید) [میدونم که میدونی چرا جمع بستم] که زمینت میزنن. چون تو؛ اعتقاداتت در همه شئون زندگیت جاریه اما اونا...
من تو رو قوی تر و پخته تر از اون میبینم که بخوام نصیحتی کنم؛ اما قبول داری مدتیه دیگه شعرات رنگ قدیم و ندارن؛ دیگه حرفامون جذابیت همیشگی رو ندارن؛ داره کم کم یادمون میره شلمچه و دوکوهه و ...
آدمی که تو لجن خودش و غرق کرده؛ دیگه اراده ای هم براش نمونده که خودش و بکشه بیرون؛ تمام سعیش اینه که دیگران رو هم بکشه تو لجن (سلسله بحث های جمعه صبح حاجی یادته که)؛  بوی گند لجنش حالم و بد میکنه؛ نذار سرایت کنه؛ بذار بی واسطه لجن صحبت کنی(ید)
از نوشتن خسته شدم و میدونی که مدتهاست تکلیفم با اون جماعت روشن شده؛ پس یادم باشه در زمینه اعتقادشون به عشق و دوست؛ بعدا رودررو حرف بزنیم تا ببینی فرق تو و اونا از کجا تا کجاس...
{اگر صلاح نمیبینی جوابت رو اینجا بذاری؛ بهم میل کن. من به دلایلی اینجا زدم}
فردا میبینمت  ----> فرهنگ مهدوی :x)   x:  مگه نه ؟ :D)
مرسی یوسف!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی