دل آرام



بایگانی

Unknown

پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

قرار است خودم کوچک شوم‌ ،
خانه ام بزرگ!
سلول انفرادی ام درندشت!!!


پ.ن : غم های روزگاران.....


دل تو ز دلم خبر ندارد...

۸۵/۰۶/۱۶

نظرات (۱۰)

سلام
نوشته ات خیلی زیباست راستش به فکر فرو رفتم..
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش ارامترین خواب جهان شود
سلام محمد ما رو نمیبینی خوشی
باز هم اینجا پیدات کردم...
.
چون چشم تو دل می برد از  گوشه نشینان
دنبال تو بودن گنه ازجانب ما نیست!!
.
فقط یه چیز...
.
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست!؟
..
.
محمد میخوام دیگه از این به بعد تو وبلاگت جدی باشم
تو هم سعی نکن منو بخندونی که تلاش بیهوده ایست!!
.
به جون ... راست میگم  
اگه قصه گفتنی بود
من هزارتا قصه داشتم
همه ش هم شنیدنی بود ...
خیلی خوب و عالی بود به من هم سر بزنید.
هوالله.
به نظر من هر چه زودتر باید به دهکده ی خویشتن بازگشت!

پ.ن1:
بده از خُمّ دیدارش سبویی
خدا را...! غرق آلام ایم؛ ساقی!
پ.ن2:
بدون شرح!!!
اگه اون پست بالا کامنت دورنی داشت می نوشتم :
وبلاگ خوبی دارین
به وبلاگ من هم سر بزنین :دی
* دونی
در مورد پست اولتون هم باید بگم
متاسفانه هیچ کدوم از مردان خدا
چنین هنری ندارن!!!
(منظورم محجبه بودن هست):دی

حالا که آمده ای
از آنجا هم بگو
بی تردید در آنجا بسیارند
کسانی که منتظر کسانی هستند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی