دل آرام



بایگانی

Unknown

پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ

بارون بارونه ...



پ.ن : خسته از درس و ...
دویدن در هوای این روزهای پاریس لذت غریبی داره...

۸۶/۰۲/۲۷

نظرات (۱۰)

سلام دوست من
وبلاگ زیبایی دارین
به من هم سر بزنید
خوشحال میشم
منتظرم

به دیدارم بیا...در این تنهایی تنها و تاریک، خدا مانند...دلم تنگ است... بیا ای روشنی،ای روشن تر از لبخند... شبم را روز کن سر پوش سیاهی ها... دلم تنگ است...بیا بنگر،چه غمگین وغریبانه... در این ایوان سر پوشیده واین تالاب مالامال... دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها... و این نیلو فر آبی و این تالاب مهتابی ... شب افتاده است ومن تنها و تاریکم... و در ایوان تالاب من ، دیریست ... در خوابند...پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی... بیا ای مهربان من... بیا ای یاد تنهایی... !
سلام محمد
اقا اینم اولین نظر من تو وبلاگت.
وبلاگت باهاله یعنی هاله داره. هاله ای از یک ...
اصلا هیچی ولش کن زیادی خیالاتی میشیم.
سعی می کنم ازین به بعد ازش بازدید کنم
آقا میری برج ایفل ما رو هم فراموش نکن(یه دستم از طرف ما بهش بزنD: )
یکشنبه ایشالله بارون بیاد !‌ :ی (از نوع یکشنبه ی هفته ی قبل)
"  محمد صدرا ..
 : بله پدر ..
   صبح شده است ..
  : خواب دم صبح در این هوای پاییزی لذتی غریب دارد پدر .. "
به ZM  :

خودتون ضرر می کنین! :دی
یاد اون مثل معروف افتادم
بـه کجـای این شب،  آویزم قبـای ژنـد‌ه‌‌ام را  
آفتـابی، اختـری، ماهی نمی‌پرسد نشانم؟


از نگاه شور اینان، تلخم ‌ای شیرین، وزین پس
جان خود را در پناه چشم‌هایت می‌نشانم...
شما محمد صدرا هستین... وحید و حمید در ادامه اسمشون چی میاد؟ اگه اشکال نداره بگین لطفا
نه من به دلیل علم زیادم به این عنوان نائل شدم! :دی
من خود، گرده های دشت را بر ارابه ئی توفانی در نور دیدم
و در آن هنگام که خورشید، عبوس و شکسته دل از دشت می گذشت،
آسمان ناگزیر را به ظلمتی جاودانه نفرین کرد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی