دل آرام



بایگانی

فاین سلماک؟...

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۸۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ

مادر اگر چه دلش از تو خون شدست
نامت  اگر چه شبیه جنون شدست
برگرد دوباره به شهر غریبه ات
« من آمدم که بگویم ، پس از تو چون شدست...»



۸۶/۰۸/۱۵

نظرات (۵)

رسیدی خلوتم از راز پر شد
پر و بال من از پرواز پر شد
تبسم کردی و شب را شکستی
گلوگاه من از آواز پر شد
سید حسن حسینی
این عکس رو دیدم
جمله ی آخرش باعث شد این رو
فی البداهه بنویسم...!
این ها که می روند روی سریر ها

شاهان عاشقی اند میان اسیرها

دل داده های پریشان و خرمی

جان داده اند به یک ندا ز روحی له فدا

سرها جدا زتن و تن ها جدا ز سر

جان و تن و سرم فدای قدوم شما...

نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو
اما گله بیشمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقا جان
تنها همه انتظار داریم از تو!
جلیل!
.
این همون شعریه که...
آی مادرهای مهربون ... بچه هاتون .. بچه هاتون ... دسته گلهایی که دادین ... به جبهه ها فرستادین ...

حالا با تابوووووت آمدن ... با بوی باروووووت آمدن ... !!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی