دل آرام



بایگانی

۵۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۴ ثبت شده است

شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
۴ نظر ۳۱ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
تو رنج کشیده ای

با رنگ های پریده

ترنج کشیده ای!


پ.ن: باید اعتراف کنم فشار زیاد این روزها
کاملا آرامشم را بر هم زده(برای من تجربه ی تازه ای است)

من کاملا یک آدم متکی به خود هستم و اگر میشد
وقتم را سر کلاس های خسته کننده تلف نمی کردم بسیار بهتر بود..
صرفا به این جهت که استاد دچار برداشت های اشتباه نشود
در همه ی کلاس ها حاضر میشوم..
اما گاهی این خستگی نتیجه را کاملا معکوس میکند!
۵ نظر ۳۰ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
من همان نامه ی افتاده به خاک
از کف خویشتنم!
۱ نظر ۲۹ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

 it is very painful for me to be forced to speak the truth. It is the first time in my life that I have ever been reduced to such a painful position, and I am
...really quite inexperienced in doing anything of the kind
 
  The Importance of Being Earnest                                                                 
     oscar wild                                                                                          
 

۳ نظر ۲۹ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
به بوی افسردگی و سادگی آغشته ام..
شیرین تر از تمام شادی های روزمره!

« منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش‌»

 

۵ نظر ۲۸ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
علی (ع) می گوید:
«اگر با شمشیرم بر صورت مومنی بزنم تا لحظه ای دست
از محبت من بردارد هرگز چنین نخواهد شد و اگر تمام دنیا
را به دشمنی ببخشم لحظه ی مرا دوست نخواهد بود...»

~روزهای آخر دانشگاه است..من همان هستم که بودم..با همان شعار قدیمی..
فرمانده ی یک لشکر پنهان...سرشار از سربازهای بی نشان و شجاع!
نسبت به همه(حتی آنان که خود می دانند کمترین لیاقتی در دوستی ندارند،آنان که از غم های من چندان شاد میشدند که سر از پا نمی شناحتند و آنان که به لطف غریزه ی شیطانی شان همیشه گرفتار هوس و دورویی بودند و..)..نسبت به همه..محبت تمام داشتم.از اینکه بتوانم مشکلی را حل کنم لذت می بردم  و شیفته ی آن بودم که دوستانم را شاد کنم..بعد از این نیز چنین خواهد بود..اگر عمری بود و فرصت اشتباهی!

~آنچه مرا عمیقا متاسف میکند این است که با فرهنگ ترین آدمهایی که می شناسم از نظر اعتقادی متزلزلند و بر عکس داعیه داران عرصه ی اعتقادات! با الفبای فرهنگ بی گانه اند!
۴ نظر ۲۷ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

این نوشته ی علی خیلی ناراحتم کرد...

دل تنگی 2
ترمینال شماره 2 فرودگاه مهر آباد،
ایستگاه آخره،
می فهمی؟

۱ نظر ۲۷ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف

تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد...
۱ نظر ۲۶ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
زیارت عاشورا می خوانم..
«همصدا با حلق اسماعیل»!
و این ایهام لطیف «گنجشک و جبرئیل» که:

به گونه ی ماه
نامت زبانزد آسمانهاست...
۱ نظر ۲۵ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

* دیروز مثل فرماندهان فاتح صدر اسلام!
مشغول توضیح یک مسئله ی مدلسازی برای بچه ها بودم که
به یکی از این صندلی های دانشکده که دسته هاش
مثل خنجر عریان شده! خوردم و..
اندکی پای راست افگار شد..


دل این سوره ی فجر
پشت این صبح مبین
به تفاسیر نگاه تو
اگر 
گرم نبود،
شب ظلمانی یخبندان را
هیچ از قالب تکرار زدن شرم نبود

آه ای عالم ربانی عشق
در کتابی ابدی
شرح منظومه ی بیداری ما را بنویس!
                                                                
--سید حسن حسینی--

۳ نظر ۲۵ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰