دل آرام



بایگانی

۱۵ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات
سیجعل لهم الرحمن ودّا

مریم-۹۶



در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او
در فغان و در غوغاست..

پ.ن : درست در میان راه..
باز سراب فریبم داد..
اما تو میدانی
تشنه گی بهانه بود
به دنبال دست های تو بودم..

خدا میداند که
راهی را نمی روم که
آخرش تو نباشی..
حتی اگر راضی نباشی
به تلف شدن دلم..

حالا شاید دلم تنگ باشد
به جهنم..
با آرزوی تو
به بهشت می روم..؟

پ.ن : من رمز تو را لمس کرده ام
و دیگر دلخوشی ها
غصه ام را آرام نمی کند..

و لسوف یعطیک ربک فترضی..

۱ نظر ۳۰ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

نازنینا ... نازنینا . .

۶ نظر ۳۰ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

نمی دانی وقتی اینجوری خبر عید را میشنوی چقدر دردناک است
اینکه یک فرصت دیگر از زندگی را از دست داده ای..

الان تنها آرزویی که دارم قطره ایست از آن
شوق عجیب هر سال که
روز عید به سراغ دل خیلی ها می آید..
از نزدیک سحر از خانه می روند برای نماز..
و خدا می داند که زیر لب چه حرف ها که نمی زنند..
چه نجواها که نمی کنند و
خدا می داند که این -اللهم لبیک- شان چقدر
دلم را می لرزاند..
من قدر این چهره های نورانی را
روزهایی مثل امروز می فهمم..
که از همه شان دورم..
و صدای گریه ی پنهان وقت قنوت شان
و نعمت لبخند بعد از نمازشان
را از دست داده ام.

نمی دانم اینجا فردا عید است یا نه.
اما امشب همزمان با شما
نماز عید می خوانم
حتی اگر قبول نشود
حتی اگر عید نباشد..

وقت شرعی من دلم است
که همیشه انگار قضا می شود..

۱۷ نظر ۲۹ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

همیشه در انتها
لبخندش
آغازم می کند..

۱۰ نظر ۲۶ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

لشکر عشق سعدیا..غارت عقل می کند..



پ.ن : قبل ها از غم فرار می کردیم..
حالا از هم !

پ.ن : تا حالا هیچ وقت پایان یک فیلم یا یک کتاب را سرزنش نکرده ام
فهمیده ام که داستان ها اگر شبیه روزگار باشند
درست مسیری را طی می کنند که نباید..

پ.ن :  انگار باز هم عجله کردم..
زندگی را نباید حدس زد
و گر نه ترکش هایش در روحت می ماند..
و به ندرت خوب میشود..

پ.ن : :شاید دلم
- این دعای قدیمی- . ..

۸ نظر ۲۵ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گوشه گیر ای یار
یا جان در میان آور که عشق
تیر باران است..
یا تسلیم باید یا حذر..



اذ قال له ربه اسلم ..

پ.ن : زیر درخت ایستادم تا باران بند بیاید
شاید اگر درست چند سال قبل بود
زیر باران میدویدم تا نفسم...

پ.ن : من از راه های نرفته بر نمی گردم.
از این طعنه ها زیاد خورده ام
و زخم زبان هم زیاد شنیده ام..
اما به لطف خدا در دلم اثری نداشته
مطمئنم که خدا کمک مان می کند
و لینصرن لله من ینصره..

پ.ن : عیب شیرین دهنان نیست که خون میریزند
جرم صاحب نظران است که دل می بندند..

۷ نظر ۲۳ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

هوای ابری است و چشم های تو خوب بارانی...

۲ نظر ۲۱ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

عشق ، قابیل است..قابیلی که سرگردان هنوز
کشته ی خود را نمی داند کجا پنهان کند...


۳ نظر ۲۰ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من درد تو را ز دست آسان ندهم...



هذا مقام العائذ بک من النار...

شاید هیچ وقت مثل این شب ها نگران نوشته هایم نبوده ام
که تو راضی باشی از سطر سطرش..از کلمه کلمه اش.
حرف هایم شاید تکراری باشد
اما محبت تو هر بار مثل باران تازه است..
می بارد و می شوید و ..انگار دوباره زنده می کند.
الحمدلله المالک الملک. مجری الفلک. مسخر الریاح.فالق الاصباح
دیان الدین. رب العالمین...

پ.ن :‌ آن شب را هیچ یادم نمی رود. همان شب که موسی
گریخته بود..همان شب که به یاد تو آرام شد..
و به دست تو برخاست..
الحمدلله علی طول اناته فی غضبه..
و هو القادر علی ما یرید..

الحمدلله الذی یجیبنی حین انادیه..

۱۵ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ

و الذین آمنوا اشدّ حب لله ..



پ.ن : گفت از اسم اعظم مرا اسمی بیاموز !
شیخ گفتش : کدام اسم را دیدی که اعظم نباشد؟

پ.ن : وقتی می خواند : ان الحسنات یذهبن السیئات
شوق عمیقی در دلم بود..

زندگی یک فرصت بی نظیر و نایاب است..

۱۲ نظر ۱۲ شهریور ۸۸ ، ۰۰:۳۰