شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ
حال که نمی روی، خدا حافظ!

۳ نظر
۱۷ ارديبهشت ۸۴ ، ۰۰:۳۰
یاد باد آنکه نهانش نظری با من دلسوخته بود..
--واقعا یک نفر چقدر می تواند تحمل داشته باشد
در برابر حماقت های پیوسته ی آنها که
به حکم تقدیر در کنارش نشسته است!
واقعا نمی دانم در کجای دنیا می توان چنین آدمهای
بی فرهنگی پیدا کرد که تفریح روزانه ی آنها خواندن
mail box من است!
آنچه بیشتر مرا آزار میدهد آن است که حتی گاهی
در این حد استعداد به خرج نمی دهند که make as unread بکنند!
من برای اینکه ملت همیشه در صحنه را از این لذت مدام!
محروم نکنم password ام را عوض نمیکنم..
ترسی ندارم خود بیشتر به گناهشان واقفند!
احساس گلادیاتور پیر و جسوری را دارم
که دیگر
تفاوت طعم تلخ شکست هایش
و پیروزی های جوانی اش،
غرورش را نمی خراشد!
و چه نزدیک است خاطرات روزهایی که
غروب خسته ی من به بغض های سکوت
همین درخت گاهی سبز دانشکده پیوند می خورد..