«همه کمبود محبت دارند!
همه حتی آن شن
آن کشتی
آن دریا !
شن در اندیشه ی پاهایی ست
که موافق باشند
در جهت های مخالف با هم...
بادبان
در دل پاره ی خود
حسرت قایق دارد...
قایق سرگردان
حسرت باد موافق دارد !
موج دریا با خود می گوید
گر نباشد کشتی
چه کسی می فهمد
من تلاطم دارم!
همه کمبود محبت دارند...»

پ.ن : من دلم می خواهد
-مثل عکس بالا!-
راه خود را بروم
بر خلاف جهت و سمت فلش!
پ.ن : همه کبود محبت دارند!
پ.ن : برای حمید و وحید...
دلم برای فانوسهای نیمه خاموش کنار اسباب بازی هایمان تنگ شده بود...
یک روز باران گرفت و خانه را
آتش!
هنوز تب دارم~
بنشین برابرم...
بگذار تا ذخیره کنم چهره ی تو را
پ.ن: برای اهالی وحشی وبلاگستان:
تا مدتی برای آفت زدایی از وجودمسموم خیلی هایتان
هیچ وبلاگی جز همان ۳ تا را نمی بینم...