روزی که با تو بودم ، با تو بودم ..
در زیر چتر باران
گفتی : خوش است «بودن»
گفتم : کنار یاران...
کنار یاران...
کنار یاران...
۱. خوش به حال کسی که
برای «خودش» کسی باشه..!
۲.گوته در دیوان شرقی اش می گوید :
دل من پیوسته آرزوی پرواز دارد،
نه برای آنکه به سوی آسمان رود،
بلکه تا از دست خویش بگریزد!
- دل من ، درست آنجا که باید اهل نادیدن باشد-نه اهل ندیدن-
و خیال نکند -نه که بی خیال باشد- ،
وسواسی و دقیق و ماجراجو می شود.
من بیش از دلم هیچ کس را آزاردهنده ندیدم در زندگی ام.
هر جا می روم با من است و با این حال گاهی جای دیگری است.
در هر فکری با من است و حتی در آن دورها منتظرم ایستاده...
این روزها که گوشه نشینی اختیار کرده ام
هر چند گوشه گیر نبوده و نیستم هنوز.
و زیبایی های چشمم فقر آهن دارد ،
و نگاه هایی که دیگر
گره نمی خورند به آرزوهای کوتاهم .
دلم ...
.
.
.
باز رسیدم به دعاهای قدیمی...
۳. بهار آمد و شمشاد ها :
-جوان شدند؟
- پیر شدند؟
- اتاق تمساح ها؟؟