دل آرام



بایگانی

۴۵ مطلب در بهمن ۱۳۸۳ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

میا بی دف به گور من برادر!
که در بزم خدا غمگین نشاید

۳ نظر ۲۶ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
مطمئن نیستم
تصویر تیره ای در ذهنم تیر می کشد
دلم برای تمام  تهمت ها و توجیهات مسخره ات تنگ میشود..
۴ نظر ۲۵ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

تحمل اندوه از گدایی همه ی شادی ها آسانتر است..
تنها مجرمان التماس خواهند کرد...

۱ نظر ۲۵ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

 خاطرم  دریای  پرغوغاست
 یاد او چون  سکه ای  سیمین  رها بر آب  این دریاست
خاطر  دریا  پریشان  است 
 سینه  دریا پر از  تشویش  توفان است
نه بر این دریا سکوتی 
 نه به ساحل  ها  چراغ  رهنمونی
دست  من در موج  و چشمم  سوی  ساحل هاست 
 قلب  من  منزلگه  دلهاست
 کی  برآید  از افق  شمع  بلند آفتابم
تا که  یادی  یادگاری  را  بیابم ؟

  آه

 هر طرف  موج  است  و گرداب  است  یا غرقاب

  سکه سیمین فروتر  می رود  در آب!!!!!!

۰ نظر ۲۴ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
زندگی سر می کشد،
چون لاله ی وحشی
از شکاف گور!
۱ نظر ۲۴ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
«به مناسبت اول محرم سال ۱۴۲۶ هجری قمری»
تو میدانی که فرق محبت و دوستی در معرفت است و من میدانم که در حد خود با همین چند کلمه به معراج میروم،من میدانم که نوای محزون غریبه همان قلب بی تاب من است،صدایی که بوی نور میدهد و چندان گرم و دل آرام مظلومیت و صلابت را به هم پیوند میدهد که دیگر اثری از خود در برابرم نمی یابم..سخن غریبی که گاه رنگ -ان لم یکن لکم دینا فکونوا احراراْ فی دنیاکم - به خود میگیرد و آتشی بر دل می افکند که خرمن لحظه هایم را در مشت سوزان خود بر باد میدهد.
همین است که سخت لحظه هایم را پریشان می کند،تو گویی به جنونم می افکند و غرق دریایی میشوم که هزاران بهتر از من در خود دارد...
بهترین کلامی که در محرم شنیدم،به روشنی خاطرم است..آن زمان بود که بهار به زوال میرفت و چهره ی آسمان را ابرهای اندوه در هم گرفته بود..صدای آشنایی با صمیمت معرفت این چند سطر را می خواند:

«شاهد مرگ غم انگیز بهارم، چه کنم؟
 ابر دلتنگم اگر زار نبارم، چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند...
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟»
                                                                   سید حسن حسینی
۵ نظر ۲۳ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

«همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد..»
آواز اصفهان شجریان را گذاشته ام...
از «همایون» به وجد می آیم و به «بیات اصفهان» عشق می ورزم...
اما با لحن حماسی «ماهور» روزها را می گذرانم..

۳ نظر ۲۳ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بشنو از نی چون حکایت میکند

فتح یاران را روایت میکند...
۶ نظر ۲۲ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بردی از یــادم...
۴ نظر ۲۱ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۸۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گاهی ترجیح میدهم در صفحه ی شلوغ روزگار
حاشیه ای خواندنی باشم
تا سطری ملال آور در متن!

۱ نظر ۲۱ بهمن ۸۳ ، ۰۰:۳۰