سخنی بگوی با من ، که چنان اسیر عشقم...
پ.ن : هدف از زندگی غرق شدن در طراوت نگاهی است
که مهربانی آن هرگز کهنه نمی شود...
سخنی بگوی با من ، که چنان اسیر عشقم...
پ.ن : هدف از زندگی غرق شدن در طراوت نگاهی است
که مهربانی آن هرگز کهنه نمی شود...
لقد ابتغوا الفتنة من قبل وقلبوا لک الامور
حتی جاء الحق وظهر امر الله وهم کارهون .
ومنهم من یقول ائذن لی ولا تفتنی الا فی الفتنة
سقطوا وان جهنم لمحیطة بالکافرین
ان تصبک حسنة تسوهم وان تصبک مصیبة
یقولوا قد اخذنا امرنا من قبل ویتولوا وهم فرحون
قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا
هو مولانا وعلی الله فلیتوکل المومنون
قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین
ونحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده
او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون
سوره ی توبه-آیات ۴۸ تا ۵۲
پ.ن : حسرت آنکه از شما آدم های کوچک
خواهشی داشته باشم را بر لبهایتان خواهم گذاشت!
پ .ن :
امروز با دیدن جناب سرهنگ! ،
احساس لطیفی شبیه زیدان داشتم.
پ.ن :
این وزیر علوم رسما idiot است.
حالا ببیند کی بود گفتم!
آدم های کوچک...
اگر امانتی در من بود
عمود بر اشرف مخلوقات!!!
به صلیب آویخته شد
دو حفره ی عمیق
از سوزن های ته گرد
کف دستم را متبرک کرد!
و درد
مثل نیلوفر تنه ی نامم را بلعید…
سید حسن حسینی
شب چه دشوار و بلند ،
وقتی از همنفسان خانه تهی است...
پ.ن :
باد سر ظهر
مزه ی شن میداد.
بر ساحل سرد
دریاست که پیر میشود
موج به موج!
پ.ن : دریا
به پریشانی خود مشغول است...
چون موج که میآید و
بر میگردد
سودای رسیدن است در هر نفسم.
ای آبی مست!
کی بستر خاک را تهی خواهی کرد؟
پ.ن : هوا لطیف است و پاک،
خطر نزدیک و جان سرشار از شرارتی شاد!
ما را چه نسبت است با
غنچه ای که از نشستن ژاله ای
بر تنش بر خویش می لرزد؟
-چنین گفت زرتشت-