دل آرام



بایگانی

۱۳ مطلب در شهریور ۱۳۸۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

در من کودکی است
که با تکان گهواره
بیدار می شود!


 نترس!
مرا به نام همیشه ات بخوان!
صدایت بوی بهشت می دهد!

من از نفس کودکی هایم سبز می شوم
های ...که این روزها ریه هایم را رخوت غلیظ پر کرده است
ولی باز هم هر روز
شب که می شود  ،
طنین آیه الکرسی هایت روی تمام سیاهی فضا می چکد
و تا صبح زمزمه ات می کنم...

من هنوز بوی خاک شلمچه می دهم
و خواب چفیه و پلاک می بینم!
من هنوز دلم برای دلت تنگ می شود
و اشکم از داغ حنجره ات گرم است!

...من تقلا می کنم تا خودم نباشم
چند قدم آن طرف تر
مریم مقدس سنگ سار می شود...!


تو هم زندگی را شروع کردی!
درست وقتی من تمامش کردم...
اینجا
در این خلوت لطیف
چشم در چشم هر چه نگاه نوازش گر و شاد است
جامی ارغوان است
به لطافت گیسوان در هم تنیده اش
و حرف های هرگز نگفته ات!

بخند!
عیبی ندارد
اما لطفا
باز هم مثل گذشته
بخند!

۶ نظر ۱۴ شهریور ۸۵ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

محرم راز دل شیدای خود

کس نمی بینم ز خاص و عام را

با دل آرامی مرا خاطر خوش است

کز دلم یکباره برد آرام را

...

 

پ.ن :  تو به حال دل من ، هیچ دلت می سوزد؟

 

۱۳ شهریور ۸۵ ، ۰۱:۳۰

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۸۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

همسایه ی من از قضا
دختری مسلمان از کشور موریتانی است!!!

زندگی در پاریس با این شرایط
(محجبه بودن و سیاهپوست بودن)
هنر مردان خداست!!!!
و البته گاهی تنفس عادی
وقتی بوی یه غذای موریتانیایی (!) در فضا
می پیچد
خود
خلق نوعی حماسه است!

 

۱۳ شهریور ۸۵ ، ۰۱:۳۰