دل آرام



بایگانی

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

مادرم را می خوانم
در بی نشانی خاک
و دستش را می بوسم..

شاید باور نکنی
همیشه پشت نگاه تو سنگر گرفته ام
و جبهه ام
جز با جبروت مادرانه ات
نجوا نکرده است

شاید باور نکنی
در هیاهوی من
سکوت تو بال می زند
و در سکوتم
ترانه ی نامت
قامت می کشد..

سر بر زانوی مادرم می نهم
و هزار ستاره را می شمارم
و هزار زخم را
می بوسم ..

از شرابه های روسری مادرم

سید حسن حسینی





پ.ن : هنوز طاقت خواندن آخرین واژه هایت را ندارم
آنجا که علی را -که بیشتر از همه چیز امام صبر است-
خطاب می کنی :

استودعک الله و  اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة..
یا علی جان .. تو را به خدا می سپارم
و تا روز قیامت ..
به فرزندانم درود می فرستم..

و درست چند روز بعد از رفتنت
علی -که بیشتر از همه چیز امام صبر است-
به پیامبر شکایت می کند که :
 یا رسول الله.. عن صفیتک صبری
و عفا عن سیده نساء العالمین تجلدی

که ای رسول خدا..
صبرم در از دست دادن فاطمه تمام شده..

یا رسول الله
اما حزنی فسرمد
و اما لیلی فمسهد
و هم لا یبرح من قلبی
کمد مقیح و هم مهیج ..

ای رسول خدا..
اندوهم جاودانه
و شب هایم در بی خوابی می گذرد
و غم در دلم خانه کرده است
غصه ای دارم که دل را خون می کند
و دردی که از درونم می جوشد..

و علی -که بیشتر از همه چیز امام صبر است-
دست روی مزار بی نشان ات می کشد که

فراقک اعظم الاشیاء عندی
و فقدک -فاطم- ادهی الثکول-

الا یا عین جودی و اسعدینی
فحزنی دائم ابکی خلیلی


دوری تو برای من از هر غصه ای بزرگتر
و از دست دادنت از هر مصیبتی بالاتر است

ای چشم من!
یاری ام کن ! و اشک بریز
که در غم یارم
تا ابد می گریم

حبیب لیس یعدله حبیب
و ما لسواه فی قلبی نصیب

یاری که هیچ کس مثل او نیست

و جای او را در قلب من نمی گیرد
...


--------------------------------------------

پ.ن : هیچ کدام از پیامبران خدا در برابر رسالت خود
از مردم اجری طلب نکردند..
مثلا نوح (ع) می گفت : که من در برابر رسالم از شما
اجری نمی خواهم..پاداش من به عهده ی خداوند است
-و ما اسالکم علیه من اجری..ان اجری الا علی رب العالمین-
ولی پیامبر اکرم (ص) مامور به چیز دیگری شده است.

قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی..

پ.ن :
ظلم فدک آشکارا و روشن بود.
خداوند زمین ها و غنایمی را که از جنگ نصیب مسلمانان شده بود
بین آنان تقسیم می کند اما
در مورد فدک که بی هیچ جنگی به دست آمد
دستور می دهد که:

ما افاء الله علی رسوله من اهل القری
فللّه و للرسول و لذی القربی
و الیتامی و المساکین و ابن السبیل..

که پیامبر فدک را به فاطمه (س) ببخشد..
یعنی از این واضح تر برای حضرت نبوده
و حضرت از این غصب تاریخی به شدت ناراحت بودند
نه به خاطر سهم ناچیز دنیا..
که این نشان از انحراف از دستور و راه پیامبر بود.
اما در اوج همین عصبانیت و رنج تاریخی
دو نکته ی ظریف مشهود بود..

اول آنکه این خطبه ..در نهایت ادب است.
یعنی دختر رسول خدا..در اوج عصبانیت
در اوج مظلومیت..باز هم در قله ی مودب بودن است.

دوم اینکه..در همین اثناء..و در اوج بحث!
یکدفعه امیر المومنین از حضرت زهرا (س) می خواهند
که به خانه برگردند..
و جالب اینکه فاطمه (س) در پاسخ به ایشان
بی هیچ درنگی ..در اوج بحث..خطبه را ناتمام رها می کند..

السلام علیک یا بنت رسول لله

السلام علیک یا سیدة نساء العالمین

السلام علیک یا والدة الحجج علی الناس اجمعین ..

۲۷ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به دشت افتاده مجنون زار و دلتنگ ..



اللهم انی اشکوا الیک..

۵ نظر ۲۶ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

من سر زلفت به دو عالم نفروشم ..

۳ نظر ۲۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ملامت من مسکین کسی کند که نداند
که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت!



الهی کفی بی عزّا ان اکون لک عبدا
و کفی بی فخرا ان تکون لی ربّا
.
.
الهی انت کما احب!
فاجلعنی کما تحب ..

پ.ن :‌ قصه ها روی دلم مانده است. اما قول میدهم همه را
برایت بخوانم.
قصه های دنباله دار تاریخی..معجزه ی اسم هایی که در زندگی من
آمدند و هرگز نرفتند ..
و انشاءالله نخواهند رفت.

پ.ن : حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خواند که
هر کسی حتی سنگی را در این دنیا دوست بدارد
در آخرت با همان سنگ محشور می شود!
.
یعنی می شود که من به دست های تو تمام شوم؟
..
من ..
و هو علی کل شی قدیر

پ.ن :‌

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است ..

۱ نظر ۲۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم ..



پ.ن : از همه چیز و همه کس فاصله گرفته ام.
.
.
.
حتی دل آرام هم دیگر مرا نمی شناسد.
و کلماتم را گریه نمی کند.
..
می ترسم..نه از زندانی که
هر چه من بزرگ می شوم. کوچک تر می شود.
نه..
می ترسم که تمام شوم
با دست هایی تهی
که لیاقت هیچ کدام از نگاه های تو را نداشت..
.
.
.

من خشی الرحمن بالغیب و
جاء بقلب منیب ..

۷ نظر ۱۷ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

غم عشقت بیابان پرورم کرد ..
.
.

.


۱۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهر آشوب
به تلخی کشت حافظ را و .. شکّر در دهان دارد! 


پ.ن :
تو مثل آیه ای روشن نازل شده بودی و من.
و من هر بار به تو امتحان می شدم.
و آزمایش های من ..با من بزرگ می شدند
درست همانطور که تو با من.
من هنوز به دست های تو بستگی دارم
هر چند که حالا..سراغ تو را
از چروک های پیشانی ام می گیرم.
و دلی که دیگر برای دلتنگی
منتظر بهانه نمی ماند..

با من حرف می زنی.
و مدار نادانی هایم با اتصال هر چند کوتاه تو
قطع می شود.
نمی دانم چه کسی گفت که لولا یکلمنا الله ..
او تاتینا آیه ..
تو مثل آیه ای مدام بر من نازل می شوی.
و من از تو ناگزیرم. انشاءالله.

۱۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

به مادرم سلام می کنم ..



روایتی است از مولایمان حضرت حجت (روحی له الفداء)
که :
« و فی ابنة رسول الله لی اسوة حسنه»

برای من فاطمه الزهراء (س) اسوه ی حسنه است.
...

پ.ن : آشنایی نه غریب است که دلسوز من است..

۴ نظر ۰۹ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

گریه ام یعنی باران بهار

هم نمی گیرد و هم می گیرد ..



پ.ن : درد دارد...
اما گمان می کنم که هنوز
تحملش را دارم.

۹ نظر ۰۵ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اللهم انی افتتح الثناء بحمدک .

و انت مسدد للصواب بمنک.
و ایقنت انک ارحم الراحمین
فی موضع العفو و الرحمه
و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه
و اعظم المتجبرین فی موضع الکبریاء و العظمه 

اللهم اذنت لی فی دعائک و مسئلتک
فاسمع یا سمیع مدحتی
و اجب یا رحیم دعوتی
و اقل یا غفور اثرتی ..



پ.ن :
من مدیون این غم هستم
که مرا بی تو نمی گذارد ..

۰۴ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۳۰