شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است ..
پ.ن : به مجید می گفتم که :یک دل دیگر ارادتمند ماست ..
و نمی دانم که چقدر راست می گفتم ..
و چقدر باید آرزوهایم را باور کنم.
ولی خوب می دانم
تنها دست تو است
که خواب های قدیمی را
تعبیر می کند ..
پ.ن : یاد مرگ دل را جلا می دهد
انگار که زنگ از فلزی بزدایی که
هوای اطراف خرابش کرده است ..
یاد اینکه نمی دانی چقدر دیگر
فرصت زندگی و عبادت الله (سبحانه و تعالی) را داری..
و می فهمی که دست ات خالی است
و لایق هیچ چیز نیستی . ..
و هیچ اندوخته ای جز امید به اسم خدا نداری..
پ.ن :خدایا دل خوشی ام را نزدیکی به خودت قرار بده ..
و
با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
...
یا من اسمه دواء . .
و ذکره شفاء
و طاعته غنا
ارحم من راسه الرجاء
و سلاحه البکاء ..
.