Unknown
سه شنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بنده ی طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست ، خریدار منست!
۱.
من از وحشت اصوات به تنهایی گریختم
به تاریکی..
آرزوهایم بزرگ شده اند و دور
و نایی در نوایم نمانده است.
از قول من به روزگار بگو :
مرد خسته خواستی
بیا... و ببر!
۲. تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود می گذرم...!
۳. هنر نمی خرد ایام و غیر از اینم نیست...!
۴. خاک بر سر رستمی که سهراب را از چشمانش
نشناسد...!
۸۷/۰۱/۱۳
موفق باشید .