«مَستانه...»
شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
...
به یادگار کسی ، دامن نسیم صبا
گرفته ایم و دریغا که
باد در چنگ است!
سعدی
همه ی این شعر دست رنج یه بارونه ساده اس و
یه آسمون طوسی و یه زمین خیس!
صدایم را بعدا اضافه کردم هر چند
هرگز به همان سادگی نشد...
----------
* در هوایت بی قرارم روز و شب
سر زکویت برندارم روز و شب
.
.
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
مولوی
* ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من می روم الله معک
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک!
* شاهد مرگ غم انگیز بهارم ، چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم. چه کنم!
سید حسن حسینی
۸۷/۰۱/۳۱