حال من بی تو...
يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
من از تو ناگزیرم
من بی نام ناگزیر تو
می میرم!
۱. دوباره دردهای قدیمی و زخم های تاریخی در من
بزرگ می شود و من را پرت می کند به گذشته های تاسف
و آینده های ترسناک. من از امروز که فردایش تو نباشی می ترسم..
من از فردایی بی تو بودن ها و امروز های به یاد تو می هراسم.
مرا از ترس آفریده اند و ..
امیدهایم دیگر آنقدر قوی نیستند که دست دلم را بگیرند
بیاورند بالا از این چاهی که زندگی اش می کنیم.
دوباره دردهای قدیمی...
۲. تو بعد از من همیشه آمدی تا خسته نشوم. یادت هست؟
حالا که می روم...تو باز هم مرا دنبال می کنی که
دروغ های بهشتی خسته ام نکند؟
افسوس...آینده ی چشم به راه من!
دیگر نه تو . نه من . نه خواهیم بود.
خدا به خیر کند قاصدک ها را !
۸۷/۰۲/۱۵
وبلاگ بسیاز قشنگی داری
مایلی تبادل لینک بکنیم؟