نوستالژی با نون اضافه ..
جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
هنوز که هنوز است تهران مرا از خواب هایم می رباید .. از میرداماد تا چمران ..
تا آن نارون نم خورده ی پشت شیشه ی آشپزخانه .. تا مادرم که روی ایوان چه
خوب برایم دست تکان می داد .. تا پدرم که صبح قبل از سپیده می رفت و
سیاهی شب بر می گشت .. آن هفته های آخر دو ساعت زودتر خانه می آمد
که کمی بیشتر ما را ببیند .. من خجالت می کشیدم .. تو نمی دانی من
چندبار خواب دیده ام آن لحظه را که پشت گوشی به آن مردک می گفت :
امروز زود باید بروم خانه که فردا یکی از پسرهایم می رود .. تو نمی دانی اما ..
تهران مرا به مصیبت های کهنه می برد .. به درد های دور ...
من هیچ نمی گویم اما .. تو هم نپرس .. فقط برایم دعا کن پدر ..
دعا که عاقبتمان به خیر شود ..
من حالا فقط به تو، به دعایت به گذشته امید دارم ... همین /
این را میگذارم اینجا..
۸۷/۰۳/۱۰