دل آرام



بایگانی

Unknown

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ای آشنا...



ـ به قول سهیل محمودی :

یک دل دیگر ارادتمند ماست..!

البته اینجا که نه دلی هست و نه دیگری.
اما من در دنیای خیالات خودم زندگی می کنم.
درست مثل همیشه...
دنیای من کهنه و شیرین و توبه پذیر است
و قصه های من به ندرت پایان دارند.

ـ نمی دانم. یعنی می دانم اما تا به حال چنین حسی نداشته ام.
خودم را می گذارم جای رازهای افشا شده ..
که دیگر رمق دویدن ندارند و کسی در تعقیبشان نیست.

میدانی...گاهی بزرگ ترین نیاز آدمی است ، فریب.
خدا نکند دست همه ی زیبایی ها را خوانده باشی...
آنوقت چه بهار باشد و چه آخر بهار ،
نغمه های بی اعتنای کهنه را می خوانی.
مثل تار دست پیرمرد که فقط برای دهکده ی سبزش می زد.
سازهایی که دنبال جلب نظر نیستند
تا بخواهی دل نشین اند.
سازهای مخالف..

ـ یک دل دیگر ...

۸۷/۰۳/۱۱

نظرات (۱۴)

بیدل میگه یک دل دیگر ارادتمند ماست .. :دی
چه خوبه این آهنگ...
آره سهیل محمودی هم گفت که ماله بیدله!
اما شنیدنش از زبون خود سهیل محمودی خیلی
بامزه تره!
:)

برقرار باشی
شاعر می فرماید :

صورتم را به آب عشق می شویم
...
سردی آب اگر بگذارد!
یه تفاوت حسی و ساختاری در عین تشابه!
بین وبلاگاتون جدیدا حس کردم
که ما رو به وجد آورده!
اگه یه بار دیگه بخوام یه چیزی درمورد این سه تا وبلاگ
بنویسم خیلی متفاوت از اون قبلی خواهد بود!
راستی محمد تولدتون کی بود!؟:دی
.
پ.ن امروز آرشیو نقطه سرخط رسیده بود دستم
داشتم ورق میزدم یه مطلب از حمید دیدم
معرفی تیمور ترنج!
اولش نوشته بود:
تو رنج کشیدی
با رنگهای پریده
ترنج کشیدی
چه تفاوتی؟
یه جور تفاوت نوستالژیک!
یعنی تفاوت ظاهری که در و دیوار
سه تا وبلاگ از رنگ "نوستالژی" گرفته

که البته اصلاً ظاهری نیست!
نیازی نیست شما در دنیای خیالات خودتون زندگی کنید !!!
البته هر چند می دونم که اینطوری بهتره،
اما اینجا یک دل که چه عرض کنم  البته صد دل هم که نه!!!
اما ارادتمند وجود داره !!
آخر می دانی...گاهی بزرگترین نیاز آدمی است،فریب.
خدا نکند که دست همه ی زیبایی ها را خوانده باشی...
.
.
سازهایی که دنبال جلب نظر نیستند
تا بخواهی دلنشینند..
سازهای مخالف!!
یک دل بیشتر ارادتمند...
می خواستم این کامنت بالا رو هم حذف کنم.
چون بیشتر از خود کامنت ها ، آدم های پشت کامپیوترشان
آزار دهنده اند!
اما دیدم که مثل این کامنت ها زیاد داده میشه
و مثل اون ایمیل ها هم زیاد نوشته میشه و ...

البته یکی از دوستان هم ایمیل زده اند با این مضمون
که دل شما که دل نیست. اتوبوس دو طبقه یا نمی دونم
تریلی سه محوره و ...خلاصه!

۱. حالا بعد از این همه تجربه (مخصوصا بودن در دانشکده ی
مهندسی شیمی شریف یا در پاریس که واسه خودشون
دارالمجانین هایی هستند) فهمیدم که
نه عشق های رنگی رو جدی بگیرم نه نفرت های
زنگی رو.

-آدم ها -نه از هم بدشون میاد و نه همدیگه رو دوست دارن.
اینا تبلیغات سرویس های بیگانه اس!!!
-آدم ها- آمده اند دو سه روزی دور هم بچرند
و زلف پریشان و نخ دندان همه از نیازهای حیاتیه که
بالاخره باید تامین بشه!

تا دلتون بخواد فحش خوردم و تحسین شنیدم در عوض.
اما هیچ کدوم رو باور نکردم. راستش رو بخوای تحسین
ها بیشتر دردم می اورد . آخه بعد از فحش خوردن
هیچ وجدان دردی نداشتم. راحت .. به خدا من حاضرم
به خیلی -آدم ها- وجه نقد پرداخت کنم که به من فحش
بدهند.

تا دلتون بخواد از کلاس اخراج شدم و از معلم کتک خوردم.
تشویق هم زیاد شدم.شاگرد اول نه که نبودم اما بیشتر
دوست داشتم  دوم سوم باشم. یعنی خوب باشم. نه عالی.
در سایه باشم که حشرات نزدیکم نشوند.
من دست زندگی را خوانده ام که همیشه بهترین بودن
پشه زاست.. واسه همین هیچ وقت بهترین نخواستم باشم.
چون نمی خواستم زندگیم رو به پشه پروندن
حروم کنم.

۲. من -آدم ها- را جدی نمی گیرم.راستش را بخواهی
-آدم- ها را احمق می دانم. آنقدر که نمی فهمند گاهی
که من چقدر احمق می دانمشان.
جدی شان نمی گیریم.

۳. جلوی نزدیک شدن آدم ها را به خودم تا حدی نمی گیرم.
می گذارم جلو بیایند.
شوالیه از جنگ الکترونیک بیزار است. جنگ باید تن به تن
باشد. با شمشیر های براق توهین و تهدید و ...
ما مرد جنگیم!

۴. جهت اطلاع همه ی دوستان. همسایگان و آشنایان
آن مرحوم به عرض می رسانیم. ایشان به رحمت خدا
انشاالله رفته است و از آن دنیا با شما -آدم ها-
حرف می زند.

کامنت تان . ایمیلتان.ابراز عشق و تنفر و هر چه تان
دیگر اثر ندارد. البته قبلا هم اثر نداشت خدا وکیلی.

خدا قوت!
پ.ن ۱ ؛ خدا رو شکر که من و تو آدم نبودیم!

پ.ن ۲ : بحمدالله و المنتة...
این همه جواب برای دو خط تعریف ؟!

این طوری که آدم وحشت می کنه حرف بزنه
:)
عهد ما با تو نه عهدیست که تغییر پذیرد
بوستانیست که  هرگز  نزند  باد خزانش