دل آرام



بایگانی

Unknown

پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ




۱. که دگر می نخورم...بی رخ بزم آرایی...

۲. خوب میدانم که دلداری احمقانه ی - خوب می شود روزی- هایم
را باید تا آخر همراه داشته باشم.
آدم باید خودش را هر روز و هر شب فریب دهد تا زندگی کند.
من کمی از خودم احمق ترم...

خوب می دانم که غربت در من نه که کم نمی شود
بدتر هم میشود. دیگر آنجا فقط غربت نیست. دلم هم می سوزد.
البته اینجا هم کم کم یاد گرفته ام که نگاهم را
از پرده ی ضخیم زشتی ها عبور دهم
و دلم را بسوزانم...

من برای آن آدمی که از من متنفر است فقط متاسفم.
من یاد نگرفته ام که جواب تنفر را بدهم.
و او هم یاد نگرفته که مرا بفهمد.
دنیا پر از آدم های بی سواد است...

خوب می دانم که آدمی هر چه بزرگ تر شود
وسعت اندوهش بیشتر و حجم ناله هایش سرسام آورتر می شود.
درد داشتن و نداشتن ها سطحی و زودگذر است
درست مثل شیون مرگ...

روح آدمی هر چه بزرگتر شود ، آواره تر می شود
آنقدر که از چاه بیشتر
همدم نمی یابد و از شب رفیق تر
پیدا نمی کند ..

۳. وقتی منتظر نباشی. زمان خیلی زود می گذرد.
آنقدر که چروک های پیشانی ات را دیگر نمی توانی بشماری.
همیشه برای غصه خوردن دیر است و
برای شادی زود.
دنیا درست مثل بچه های سمج
این را به گوش آدمی می گوید..

۸۷/۰۴/۲۰

نظرات (۷)

خیلی دوست داشتم در مورد بند بند این نوشته هاتون چیزی
بنویسم  که هر کدومشون منو یاد شعری یا جمله ای تسلی بخش و یا

حتی زخم کهنه ای   می اندازد.

اما می ترسم!
می ترسم که نتوانم!

گشتم و کلمه ای هم  پیدا نکردم که هر چه دیدم زبون و نا توان بودند! و نتوانستم به کمک آن برسانم که چه می خواهم بگویم .حیف!!
اصلا توی قرآن هست که : " ان بعض ظن اثم " .. یعنی بعضی از زنها فقط اسم هستند ! ... شاید بیشترشان اصلا .. نمی دانم ..
منظور انکرَتیک چیه ؟ بهش بگو  با این هوشت در آینده  مفسر خوبی می شی !
اگه مسئله ای خصوصی است بین شما ها که نباید اینجا در ملا عام بنویسند که!
حالا قران رو چرا می یاری وسط ؟حتما می خواستی به جملت مشروعیت ببخشی نه؟!
آقا خیلی باد داری خیلییی
اینم از بچه های مثلا(......)ما!!

فقط می تونم بگم که
متاسفم !همین
این دو جمله ی بالا از من نیست .. مال امیرخانی ست .. یقه ی او را بچسبید که من خودم رفتنی ام!
یکی را گفتند : به چه می نازی؟
گفتشان : به نازی!!!

-0 خلاصه دعوا نکنین با هم :دی
آقا این جملات از هرکی بود ما آماده ایم
مقابلش زانوی تلمذ به زمین بزنیم!! :دی
فوق العاده بود
همین قدر بگم که
ما تو این شب آرزوها به آرزومون رسیدیم!!

به جناب بی ادعا هم عرض می شود که:
به کام آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم..

جناب فطرس خان!
 حتما این خلوت حاصل گماشتن زانوی تلمذ در مقابل این مفسران بزرگ بوده!!  چه خوب که به آرزوی دل  تو این شب آرزوها رسیدین! خوشتون باشه

به کام آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم..

به هر که رسیدی اینو بخون تا همه به آرزوشون برسن  روش رسیدن هم یادت نره بگی!