Unknown
دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
« در من چه وعده هاست
در من چه هجر هاست
در من چه دست ها به دعا مانده
روز و شب
این ها چه می شود؟
باور نمی کنم که عشق
نهان می شود به گور
بی آنکه سرکشد گل عصیانی اش به خاک
باور نمی کنم که دل
روزی نمی تپد..
نفرین بر این دروغ..
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر میزند ز جایی و خورشید می شود
..
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت... »
۱. علامه موجود خارق العاده ای بوده است.
از آن ها که معادلات بیشتری را از زندگی فهمیده.
جایی می گوید :
انسان چون هست و نمی تواند که نباشد
معنی نیستی را نمی فهمد..
و نمی تواند که بفهمد..
۲. روزگار خیلی حسود است
این ریخت و پاش و همهمه و غوغا
و دل شکستگی و آزار را می بیند ،
باز هم چشم به
آن خرده دل خوشی های مانده دارد..
۳. به نظر من آدمی که دشمن نداشته باشد
هیچ دوستی هم نداشته.
۸۷/۰۵/۲۸
حساب دشمنای اونی که
اصلا نخواد دوست داشته باشه چی میشه!؟
شاعر می فرماید:
درخت دوستی برکن!
که از تنها بلا خیزد!
راستی محمد
راجع به این ماهواره جدیده که ایران فرستاد
نظری نداری!؟ :دی