Unknown
چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
« باز دریای دلم طوفانی است
آسمان کسلم بارانی است
باغم ار زیر و زبر شد نه عجب
تحفه ی فصل خزان ویرانی است
شرح تنهایی من می پرسی؟
شرح تنهایی من طولانی است...»
۱. عشق ، جایش تنگ است...
۲. بابا میگه :
برای اینکه یه ناحق رو حق جلوه بدهند
باید صد تا حق رو ناحق بکنن..
۳. سر مردم پای تخت درد ، گرم است.
حرف هایم ، درد هایم ، آرزوهایم
باد می خورند و خنک می شوند.
و عین خیال هیچ کسی نیست..
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم...
۴. «نسل چهارم» انقلاب . همین که
صدای زنانه یا ناله ی گربه از خود در نیاورد کافی است.
۸۷/۰۷/۱۰