Unknown
جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
نفرین به شعرهای من اگر چشم های تو
اینگونه از شنیدنشان گریه می کند...
۱. دارم فکر می کنم که مسلمان بودن در ایران
خیلی سخت تر است.
اینجا تکلیف مسلمانی بین
گریه های شب قدر و دروغ های سیزده
معطل مانده ..
انگار همیشه میشود از روی آتش پرید!
هذا مقام العائذ بک من النار
۲. ناشکری نمی کنم خدایا .. اما چه شده که
«کلمات» برایم تازیانه شده اند.
چقدر دلم می خواست سی سال زودتر می رسیدم
و حالا وقتی که دروغ ها شروع می شود
تمام شده بودم.
چقدر همه چیز زشت شده است..
۳. شهید خرازی را تلویزیون نشان می داد
که حتی به دوربین نگاه هم نمی کرد.
دوربین برایش نامحرم بود..
تو شاید بخندی اما..
۴. عشق موفقیت چشم دل آدم های سبک را کور می کند.
آدم هایی که حریص هستند برای موفق شدن.
آدم هایی که انگار اگر در آسمان یک ستاره هم باشد
برای آن هاست..
بزرگواری ها کم شده .
همه بی حوصله اند و حریص..
۸۷/۰۷/۱۲
because you have a heart to help
yet
your voice....
my fears are growing