Unknown
چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد بر افراز که از سرو کنی آزادم..
پ.ن : خوبیه غربت اینه که هر جا دلت بخواد و به هر بهونه ای
که عشقت بکشه و توی صورت هر کسی که می بینی
دوست باشه یا یه عابر پیاده
میتونی گریه کنی.
میتونی همین هدیه رو از گردنت در بیاری و ..
پ.ن : دل آرام درست همیشه همون حالی رو داره
که من دارم..
این کامنت های صفر اینجا واقعا دلم رو خنک میکنه.
« در گورستان ثانیه ها
جنگلی انبوه از حسرت
-در هم تنیده - شکفته است.
جاده های عدم
از تراکم آرزو ها
مسدود است!!
و قبرهای پراکنده
چون خنده های منجمد
در قاب سیمان
خواب می بینند
در همان حول و حوش
- خوب نگاه کن-
کنار مقبره ی خانوادگی خاک
نبش قبر فراموشی
خمیازه ی سیاهی است
که به اندازه ی تن تو
معتاد است... »
سید حسن حسینی
۸۷/۰۷/۲۴
هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند، اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند
movafagh bashi