Unknown
چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
« بی دلان را عیب کردم ، لاجرم بیدل شدم
آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست
بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غم دل با کسی گویم ، به از دیوار نیست!
ما زبان اندر کشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یار است و با اغیار نیست
دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست...»
پ.ن. میوه ی رسیده ی به درخت نمی مونه...
۸۷/۰۸/۰۱
شعر سنگینی بود