Unknown
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمی شناسم، تو ببر که آشنایی..
۱. بدون بی حسی ...
دکتر می گوید : درد دارد ها !
با دست اشاره می کند که : نه
( یعنی که درد را می شناسم..!)
...
از اینکه دندانش خراب شده ناراحت است
دکتر که می خواهد مزه ای به موضوع بدهد
مثل آدم هایی که ادبیات را دو ثلث متوالی یازده شده اند
با خنده در جواب ناراحتی اش می گوید :
اگر برای شما -چیز- نداشت ولی برای ما -چیز- داشت!
بی درنگ جواب می دهد :
ما حاضریم دندانهایمان سالم باشد
جریمه را بدهیم خدمت شما!
من روی صندلی نشسته ام.
چشمانم سراسر تحسین است.
۲. یکی از ورزش های مفّرح در ایام خانه داری! ،
تماشا کردن تلویزیون است.
و اصولا تلویزیون ما هم خیلی خنده دار است.
مثلا هفته ی پیش اون خانومه داشت می گفت که
زن ها خیلی هم مخترع هستند و اینها!
مثلا همین دیوار که می بینید از اختراعات زن است
و در روزگار قدیم که مردها برای شکار
میرفتند بیرون و عیال را می گذاشتند منزل.
این عیال محترم برای حفاظت در برابر موجودات مزاحم
از قبیل گرگ و خرس و شاید هم حشرات!
مجبور به اختراع دیوار شده اند و اصولا واژه ی -کپر- محصول
همان زمان های خیلی دور است!.
۳. توی ماشین نشسته ام و آقای راننده دارد به -رادیو فردا-گوش می کند.
می گویم که : من نمی خواهم گوش کنم ..
کم می کند صدایش را .. خیلی کم.
اما خاموش نمی کند.
می گوید : خوبه که نظرات مخالف رو هم آدم بشنوه!
نگاهش نمی کنم چون می توانم حدس بزنم
الان چشم هایش چه شکلی اند.
از این دست چشم ها خوشم نمی آید..
ادامه می دهد :
حالا تو که متعصب هستی . من دو تا سوال برایت دارم!
اول اینکه توی «همون» قرآن چرا خدا میگه : انا انزلناه..
مگه همه ی قرآن «زور» نمیزنه که بگه خدا یکتاست.
با خنده میگم :
محض اطلاع بگم..فقط اینجا نیست ها..سه جای دیگه هم
هست که -از دستش در رفته!!-
انا ارسلنا نوحا..
انا فتحنا لک..
انا اعطیناک..
(و توضیحی میدهم از روی ترجمه ی المیزان مبایلم.
که توجهی نمی کند)
میگه : دوم اینکه زرتشت میگه جهان در شش مرحله آفریده شده.
ولی قرآن میگه در شش روز.. در صورتیکه اون موقع
اصلا شب و روز نبوده..! - خنده ی مجلسی!-
من شروع میکنم با ترجمه ی «ایام» و...
اصلا گوش نمی کند و ناگهان ساکت می شوم.
با حالت کینه می گوید :
من حرف متعصب ها رو نمی فهمم.
اینها که
آدم ها رو به خوب و بد تقسیم می کنن.
می گم :
اتفاقا این تفکر زرتشیه که آدما به خوب و بد تقسیم میشن.
امورات خیر و شر دارند اما
قضاوت آدم ها با خداست..
(توی دلم : سخت به حال کشور ترسیدم..یاد آن افتادم که :
خداوند با ما خویشاوند نیست ...)