دل آرام



بایگانی

Unknown

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ

«نقشی که باران می زند بر خاک
خطی پریشان
از سرگذشت ِ تیره ی ابرست
ابری که سرگردان به کوه و دشت می راند
تا خود کدامین جویبارش خُرد
روزی به دریا بازگردانَد» 

 

این شعر را دوست ندارم .اصلا شعرهایی که
شما خوشتان می آید را من ارتباط برقرار نمی کنم
دلم می خواهد نباشم ..
اصلا این باران و یاییز را نبینم
 این اندوهگین ماه ها ٬آذر ... 

۸۷/۰۹/۱۱

نظرات (۸)

چه بد اخلاق!
هاها راست می گه ها ام بی جان .
خب خوشتون نیاد..
همه از خیلی چیزها و خیلی آدما ممکنه خوششون نیاد...
نیاز به جار زدن نیست!!
در شعر هم اشتباه  تایپی بوجود آمده....شغر...

:دی
فعلا که برای اینجانب باران مهمترین اتفاق این روزها بوده!
۱.میخواستم این غ رو توی شغر درست نکنم
اما بعد از ماجرای کردان متنبه شده ام !!!‌ :دی

۲. سعدی می گوید :
دعایم گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن!

۳. ما عادت داریم هم چیزی که خوشمون میاد
رو جار میزنیم هم چیزی که بدمون میاد.
هر دو شعر برای هوشنگ ابتهاج هست که
به نظر من از مفاخر ادبی و تحقیقیه این کشوره.

اما دلیل که نمیشه که...اصولگرایی یعنی همین!

شما هم اگه از چیزی خوشتون اومد یا بدتون اومد
جار بزنین...انگار دوره ، دوره ی جار زدنه!
وقتی زمان سکوت رسید با هم ساکت میشیم :دی

۴.احتمالا باران برای شاعر هم مهم بوده
که چنین شعر مزخرفی(!) گفته.

ولی به هر صورت من نظرم رو قبلا گفتم :

چتر برای چه؟
خیال که خیس نمی شود!
این پست زیادی آشفته است،  به دل آرام نمی آید ..
با Enkratic موافقم

با جار زدن هم  :دی
مهم نه! مهمترین! بس که بی اتفاق است این روزها!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی