دل آرام
خلاصه آمار
بایگانی
اسفند ۱۳۹۰
(۲)
بهمن ۱۳۹۰
(۵)
دی ۱۳۹۰
(۷)
آذر ۱۳۹۰
(۳)
آبان ۱۳۹۰
(۷)
مهر ۱۳۹۰
(۵)
شهریور ۱۳۹۰
(۲)
مرداد ۱۳۹۰
(۴)
تیر ۱۳۹۰
(۲)
خرداد ۱۳۹۰
(۳)
ارديبهشت ۱۳۹۰
(۵)
فروردين ۱۳۹۰
(۵)
اسفند ۱۳۸۹
(۵)
بهمن ۱۳۸۹
(۵)
دی ۱۳۸۹
(۷)
آذر ۱۳۸۹
(۵)
آبان ۱۳۸۹
(۹)
مهر ۱۳۸۹
(۶)
شهریور ۱۳۸۹
(۸)
مرداد ۱۳۸۹
(۱۰)
تیر ۱۳۸۹
(۷)
خرداد ۱۳۸۹
(۵)
ارديبهشت ۱۳۸۹
(۱۱)
فروردين ۱۳۸۹
(۱۲)
اسفند ۱۳۸۸
(۱۴)
بهمن ۱۳۸۸
(۱۲)
دی ۱۳۸۸
(۱۳)
آذر ۱۳۸۸
(۱۰)
آبان ۱۳۸۸
(۱۸)
مهر ۱۳۸۸
(۱۸)
شهریور ۱۳۸۸
(۱۵)
مرداد ۱۳۸۸
(۱۴)
تیر ۱۳۸۸
(۱۷)
خرداد ۱۳۸۸
(۱۷)
ارديبهشت ۱۳۸۸
(۲۴)
فروردين ۱۳۸۸
(۲۰)
اسفند ۱۳۸۷
(۲۹)
بهمن ۱۳۸۷
(۲۶)
دی ۱۳۸۷
(۲۶)
آذر ۱۳۸۷
(۲۶)
آبان ۱۳۸۷
(۱۹)
مهر ۱۳۸۷
(۱۷)
شهریور ۱۳۸۷
(۱۴)
مرداد ۱۳۸۷
(۳۰)
تیر ۱۳۸۷
(۳۳)
خرداد ۱۳۸۷
(۳۵)
ارديبهشت ۱۳۸۷
(۱۹)
فروردين ۱۳۸۷
(۲۳)
اسفند ۱۳۸۶
(۱۷)
بهمن ۱۳۸۶
(۱۸)
دی ۱۳۸۶
(۱۰)
آذر ۱۳۸۶
(۱۱)
آبان ۱۳۸۶
(۱۹)
مهر ۱۳۸۶
(۱۷)
شهریور ۱۳۸۶
(۱۶)
مرداد ۱۳۸۶
(۱۴)
تیر ۱۳۸۶
(۲۰)
خرداد ۱۳۸۶
(۲۲)
ارديبهشت ۱۳۸۶
(۲۸)
فروردين ۱۳۸۶
(۱۶)
اسفند ۱۳۸۵
(۱۵)
بهمن ۱۳۸۵
(۲۰)
دی ۱۳۸۵
(۲۴)
آذر ۱۳۸۵
(۲۴)
آبان ۱۳۸۵
(۲۲)
مهر ۱۳۸۵
(۲۶)
شهریور ۱۳۸۵
(۱۳)
تیر ۱۳۸۵
(۱۶)
خرداد ۱۳۸۵
(۲۵)
ارديبهشت ۱۳۸۵
(۳۰)
فروردين ۱۳۸۵
(۲۷)
اسفند ۱۳۸۴
(۲۱)
بهمن ۱۳۸۴
(۲۷)
دی ۱۳۸۴
(۳۷)
آذر ۱۳۸۴
(۲۳)
آبان ۱۳۸۴
(۲۹)
مهر ۱۳۸۴
(۳۲)
شهریور ۱۳۸۴
(۲۷)
مرداد ۱۳۸۴
(۳۰)
تیر ۱۳۸۴
(۵)
خرداد ۱۳۸۴
(۱۲)
ارديبهشت ۱۳۸۴
(۵۱)
فروردين ۱۳۸۴
(۳۹)
اسفند ۱۳۸۳
(۴۴)
بهمن ۱۳۸۳
(۴۵)
دی ۱۳۸۳
(۵۸)
آذر ۱۳۸۳
(۵۴)
آبان ۱۳۸۳
(۲۰)
Unknown
سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بگیر دستامو حس کن سرد سردم...
۸۷/۰۹/۲۶
نظرات
(۴)
۲۶ آذر ۸۷ ، ۰۱:۱۸
MB
نمی گم که چرا از خواب پریدم نیمه شب
و نمی گم وقتی به آینه نگاه کردم
چه حسی داشتم.
طاقتم کم شده..
خیال هایم هم مرده اند.
نمی فهمی خیال که بمیرد یعنی چه..
آرزو که خفه شود
زیر دست و پا ..
من بیزارم از خنده ها.
که مثل کمربندهای ایمنی
روی دهان آدم ها است..
خسته ام از آدم ها..
دیروز تمام مدت دفاع داشتم فکر می کردم
اینها چرا همه خوشحالند و می خندند و ...
آنکه می خندد هنوز خبر ناگوار را نشنیده است!
۲۶ آذر ۸۷ ، ۰۲:۱۲
Unknown
http://golesorkham.persiangig.ir/image/w_ghadir84_230.jpg
....تبریک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ... کارم از گریه گذشته است به آن میخندم ...
۲۶ آذر ۸۷ ، ۰۹:۰۷
JaSa
حاج محمد قهرمان*/قدر این فرصت های باد آورده را بدان!
* به قول هومن
۲۶ آذر ۸۷ ، ۰۹:۴۰
همون که اینجا میاد دلش آروم می شه
من بیزارم از خنده ها
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
و نمی گم وقتی به آینه نگاه کردم
چه حسی داشتم.
طاقتم کم شده..
خیال هایم هم مرده اند.
نمی فهمی خیال که بمیرد یعنی چه..
آرزو که خفه شود
زیر دست و پا ..
من بیزارم از خنده ها.
که مثل کمربندهای ایمنی
روی دهان آدم ها است..
خسته ام از آدم ها..
دیروز تمام مدت دفاع داشتم فکر می کردم
اینها چرا همه خوشحالند و می خندند و ...
آنکه می خندد هنوز خبر ناگوار را نشنیده است!