Unknown
پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
« اما چه می کنی
دل را
که در بهشت خدا هم
غریب بود... »
۱ : باید از رود گذشت
باید از رود
-اگر چند گل آلود-
گذشت!
۲ : تو با ما هستی یا اونها؟
گفتم توی دلم.
خدا کند که با آنها !
۳ : پنهان می کنم خودم را .
میان برف حرف ها و جملات.
سعی می کنم نخندم حتی ..
من از تنهایی ممنونم
که آدم ها را در نظرم حقیر کرد
و به من یاد داد
که به هیچ چیز دل نبندم
حتی به تنهایی..
۸۷/۰۹/۲۸
که آدم ها و خودم را در نظرم حقیر کرد
و به من یاد داد
که به هیچ چیز دل نبندم
حتی به خودم!!