ما خود شکسته ایم چه باشد شکست ما ...
فکر نکن این ها را می نویسم برای دلسوزی
یا هر حس زهرمار دیگری که برای این غربت همیشه
دندان گیر باشد..
من نه از کسی ناراحتم و نه کسی را می شناسم
که از او ناراحت باشم.
و نه می خواهم بگویم اینجا که تو نشسته ای
قرار بوده قبر من باشد یا هر چیز دیگر ..
اول از همه از دردها متشکرم
که مثل همیشه خوب
خدا را یاد آدم می دهند
گر چه گاهی سخت امتحان می گیرند.
و خدا کند که خدا یاد آدم نرود..
و بدان که من در انتظار شعیبم
که بعد از فرار
چشم به راه من نشسته است
خدا کند که از یادش نروم..
از دوستانم ممنونم. چه آن ها که برای اینکه -زشت- نباشد
هر چند وقت یکبار با مبایل -ترکش- می فرستند
و احوالم را می پرسند و اینکه چقدر بدم!
اینکه چقدر سنگ دل نمانده ام.
و نمی دانند که این ها در مرده اثر ندارد دیگر
مرده زشت و زیبا نمی داند
و اثر تازیانه را هم نمی فهمد ..
از جواد ممنونم. با اینکه میدانم از آن زمان که دوست بوده ایم
و انگار هم سنگر . خیلی گذشته است
و من خیلی خاک گرفته ام انگار..
اما همین که روی نفسش پا می گذارد و هر روز
یا هر دو روز یکبار یا چند بار سراغم را می گیرد..
از اینکه سعی می کند هر چیزی که میدانم دوست ندارد را
به روشی دوستانه تعبیر کند و آرزو کند که ای کاش
من مثل قبل ها باشم و من با زبان بی زبانی بگویم که
نیستم..
آدم توی قبر فرقی نمی کند چه احساسی داشته باشد..
من از آرزوهایم کمال تشکر را دارم
که زندگی را - اگر چه روی ویلچر-
برایم نگه داشته اند..
و ساده دلی هایم را مادرانه تحمل کرده اند..
من سخت نگرانم که نعمت زندگی را
با دست های خالی اسراف کنم
و خدا من را -هم- دوست نداشته باشد..
و هنوز می ترسم که خدا نکند که روزی
از خدا نترسم..
از دوستان دیگرم هم که حقی را از آن ها گرفته ام
معذور و ممنونم.
از آنهایی که فکر می کردند با سکوت
بزرگی شان کم نمی شود..
و فکر نمی کردند که تمام سکوت ها
دنبال تابوت دویدن است
صواب دارد و عاقبتش به خیر است
اما برای مرده فرقی نمی کند
که چند نفر دنبالش دویده اند و شاید
توی راه بارها خندیده اند..
مرده ای که جانش در می رفت
برای یک لحظه خندیدنشان..
حالا تو بگو
تو که مرده ای
چرا یقه ی زنده ها را می گیری؟
خدا را شکر
شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
باشد که توبه ای بکند بت پرست ما