Unknown
چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۸۷، ۱۲:۳۰ ق.ظ
خرمنی نیست که غم های تو بر باد نداد
خانه ای نیست که سودای تو ویرانه نکرد
آخرش چرخ به زندان مکافات کشید
هر که را سلسله ی موی تو دیوانه نکرد!
پ.ن : مغزم پر شده از بوی باروت و جنگل خیس..
امان از دست این احساسات متناوب میرزا کوچک خانی!
پ.ن : ما از هم متنفریم..ما از جون هم چی میخوایم؟
ما به هم رحم نداریم..ما از حق هم بالا می ریم..
ما دستمون به ظلم درازه..ما از خدا نمی ترسیم..
۸۷/۱۱/۲۳
دیدید٬ آخرش حرفهای ما که افاقه نکرد ولی ظاهرا که این شکایتهای شما دامن ما را هم گرفت!!!!!!!!