السلام علیک حین تقوم..
In a train i am
A mere train on a spring day following it’s predefined route carrying passengers from different horizons to a single destination.I am sitting in a corner enjoying a rare glimpse of sunlight passing through a thick layer of cloudsI start to think about life and how close it is to the fate of that train
It speeds up towards its destination only to stop at few stations
*
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه ها می رود...
پ.ن : اصولا از مراسم رفتن بدم می آید..حالا به هر بهانه ای
دلم نمی خواهد رسمی باشم. از رسمی بودن بدم می آید.
به هر صورت..دقیقا دو سال پیش، به اصرار حسین ، مراسمی را که
سفارت به مناسب سالگرد پیروزی انقلاب گذاشته بود ، رفتم.
البته خوب می دانستم آدم های آنجا اهل این حرف ها نیستند
اکثرا بستگان دسته دیزی بعضی ها بودند
که فقط ادای انقلابی بودن را در می آوردند
و اصولا حال به هم زن بودنشان
تنها چیزی است که از آنها در خاطرم مانده است.
در هر حال..آدم ها همان هایی بودند که حدس می زدم
رنگ و وارنگ و ..فضا بیشتر شبیه مجلس عروسی بود
و آدم هایی که مدام احمقانه قهقهه می زدند.
(از حق نگذریم ، گریه هایشان را هم دیده بودم..
با خنده شان زیاد فرقی نداشت!)
کنجی نشسته بودم که شخصی آمد و خودش را رضا معرفی کرد
فارسی اش در جمله به اندازه ی کافی لهجه داشت
اما تلفظ هر کلمه اش خیلی خوب بود.
رضا فرشته..حالا اسم اصلی اش را خدا میداند
چهره ی نورانی ای داشت. چند بار هم
ایران آمده بود و خوب ایرانی ها را می شناخت.
حالا من کمی کمتر عبوس بودم .هر چه بیشتر سکوت می کردم
او بیشتر می گفت و رسید به اینجا و دستم را گرفت که
« من حضور امام عصر(ع) را هر لحظه و هر جا حس می کنم»
و بعد ساکت شد و دیگر نگفت..
پ.ن : از حضرت آیت الله بهجت نقل شده که در
حرم شریف امام رضا (ع) ، صدایی در میان جمعیت
خاندان نبوت را یک به یک سلام می دهد تا
نوبت به امام عصر(ع) میرسد و سکوت می کند..
این عکس برایم بیشتر نقل این است که :
باید که جمله جان شوی ، تا لایق جانان شوی...
*written by Reza F
..