Unknown
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ
سودای آن ساقی مرا ، باقی همه آن شما...
سبک هستم و نمی ترسم از سرنوشت
و آرزوی مرگ ندارم
زندگی را دوست دارم برای تو
و با دست تو
و ای کاش صدایم رساتر
و دلم صاف تر از همیشه باشد
تا همین دقیقه های مانده را
برای تو باشم ..
۸۷/۱۲/۲۴
یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق
با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان
آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق
ترسم که در سماع کشانم قنوت را
وقتی که قبله گاه تو باشی، امام عشق
از رکعت نخست در افتاده ام به شک
در سجده کفر گفته ام و در قیام عشق
سی پاره ی حضور مرا چله بست شو
قرآن به سر بگیر و بگو: والسلام عشق...
پ.ن.
خیلی طولانی شد٬ ببخشید!