Unknown
جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد
صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه، کی این آیینه غرق غبار و گرد شد؟
هر چه با مقصود خود نزدیک تر می شد، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد
هر چه روزی آرمان پنداشت، حرمان شد همه
هر چه می پنداشت درمان است، عین درد شد
درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد..
قیصر
پ.ن : الحمدلله الذی نور وجه حبیبه..
۸۸/۰۱/۱۴
سال نو مبارک.
سالی سرشار از موفقیت و شادکامی و بهروزی توام با سلامتی و عافیت براتون آرزو میکنم.
خوشحال میشم سری به وبلاگ من بزنید.
موفق باشید.