ll cielo
معلم سال اول دبستان..
آدمهـــایی که از جنس این دنیا نبودند..
تنگی نفس را از یــادگارهای کربلای ۵ می دانست
و غم غربت را یادگار دوستان هم رزمش..
سیمــای خندانش هرگز فراموشم نمی شود..
آنکه همان روز اول معنی فراق و عشق و وصال را به ما چشاند...
و من آن روز بود که فهمیدم
روح سبز او با میله های قفس اطرافیانش هرگز پیوند نخواهد داشت..
قفس سیاه آدمها ی مــادی(در بهترین وصف) که از زندگی
فقط
ظاهر سازی های شوم و روشنفکری های کور را چون بردگانی حلقه به گوش
فرا گرفته بودند..
یادش به خیـــر..
روز اول...
می گفت:
بچه ها!
درس اول زندگی گذشت است...
و بعد از کمی مکث ادامه داد..
درس آخر زندگی هم گذشت است...
آن روز--روز اول---ما درس اول را نفهمیدیم..
ولی درس آخر را..
درس آخر را
چند ماه پیش فهمیدم که خبر درگذشت او را در کنج بیمارستانی دولتی
در صفحات رنگی روزنامه های غیر ورزشی!
در زیر عبارتی درشت خواندم که:
«فلانی: حقــیقت پشت پرده را افشــا خواهم کرد»
بی اختیار زمزمه میکنم:
ـ " شاعری خون قی کرد
تاجری دید و خیال می کرد
گربه ای دور لبش را لیسید
عابری راه خودش را طی کرد....