Unknown
جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۸۸، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بساز با من رنجور ناتوان ای یار
ببخش بر من مسکین بی نوا ای دوست..
سعدی
ببین..کلمات هم در من تیره و تار شده اند..
سکوت در من
به اندازه ی تن تو
معتاد است..
من از تبار تو تنها
سکوت دارم..
من از عشق تو تنها
خیال دارم..
من از خیال تو تنها
زنده می مانم؟
پ.ن : کیف تکفرون بالله و انتم امواتا فاحیاکم..
خدایا..
۸۸/۰۱/۲۸
سهم من اینست سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد